گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ای گشته یک امروز تو از محفل ما دور

از دوری تو رفته ز چشم و دل ما نور

رنجی نرسد بر تن و جان تو اگر چند

از دوری تو جان و تن ما شده رنجور

هرسو که کنی مجلس و هر جا که کنی بزم

بزم تو نکو، وقت تو خوش، جای تو معمور

وقتست که باز از در مجلس بدر آئی

با طره آشفته و با نرگس مخمور

تو باده دهی، من بصلای تو کنم نوش

تو بوسه دهی، من بهوای تو کنم شور

از مردمک دیده بسوزیم سپندان

تا چشم بد از چهره خوب تو شود دور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای بسته جفا با دل و گشته ز وفا دور

کرده دل من زار بقول و سخن زور

قول تو نوازم چو مرا دارد غمگین

فعل تو مرا همچو ترا دارد رنجور

گفتم بنهم بر دگری نام تو آخر

[...]

امیر معزی

با نصرت و فتح و ظفر آمد به نشابور

سلطان همه روی زمین خسرو منصور

هر جا که رسد شاه به شادی و سعادت

از دولت و اقبال رسد نامه و منشور

سنگی که بدان دست برد شاه معظم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
صفی علیشاه

اقطاب براینند که آن جلوه مشهور

کاول متجلی شداز آن طلعت مستور

پیداست که بوده است همان روی و همان نور

بودند خلایق ز شناسایی اوکور

صامت بروجردی

پس شیر خدا ماحصل سوره والطور

کش خوانده به تمثال خدا نور علی نور

آمد بدر حجره علی خرم و مسرور

از نگهت آن بوی سبب جست به دستور

ملک‌الشعرا بهار

انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور

برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور

آن بچهٔ نوزاده فروگیر که مادرش

شش ماه فرو خفته درآغوش مه و هور

اکنون شده آبستن و برگردش هر روز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ملک‌الشعرا بهار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه