گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

در دشت مرو بصید نخجیر

در شهر بیا و صید کن شیر

سرها سپر است، اگر کشی تیغ

دل ها هدف است، اگر زنی تیر

مژگان تو خود بس است زوبین

ابروی تو خود بس است شمشیر

زلف تو بخواب دیدم و رفت

از تیره شب فراق تعبیر

گفتم که مگر فرو نشانم

این آتش دل بآب تدبیر

هر خانه زیاد گشت ویران

آباد نمی شود بتعمیر

شاید که بعاقلان بگویند

دیوانه گسسته باز زنجیر

دادم ببهای بوسه ای جان

دیگر چه دهم برای توفیر