گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بنویس نامه گر رقم قتل ما بود

چون نقش کلک تو است همان خونبها بود

گر نام من بنامه بدشنام میبری

دشنام کز زبان تو باشد دعا بود

گر بند میکنی و گر آزاد، بنده ایم

لیکن فروختن بدگر کس خطا بود

آخر چرا حواله باغیار میکنی

ما را بگو بمذهب عشق این روا بود

من هر چه میکنی تو سزاوارم از جفا

لیکن جفا ز مثل توئی ناسزا بود

در روی دوست تیر جفایش گر از قفا

آید نه عاشق است که رو در قفا بود

نیکم بگو جواب که هرگز جفا و جور

پاداش دوستی و سزای وفا بود

مثل حبیب حیف بود بنده ای بجور

از بند بندگی تو جانا، رها بود

مهر توام ببسته لب از ماجرای خویش

ورنه میان ما و تو صد ماجرا بود

باشد هزار بنده ترا خوب تر ز من

لکین مرا بمثل تو خواجه کجا بود

آخر بگو که اینهمه کم التفاتیت

با این فقیر خسته بیدل چرا بود

نوک قلم گریست بر احوال زار من

لیکن بنزد آندل سنگین هبا بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode