ساقی امشب گوئیا زردشت پیغمبر بود
کش بدست اندر فروزان پاره اخگر بود
گشته همچون پور آذر آذرش بر دو سلام
چهره اش از نیکوئی رشک بت آذر بود
یک طرف افتاده ساغر چون تن بی سر بود
یک طرف غلطیده مینا چون تن بیسر بود
ساقی و میخواره چون شخص دو پیکر متحد
جام می چون مهر اندر برج دو پیکر بود
آشکار از جام می رخسار کیخسرو بود
یادگار آئینه ساغر ز اسکندر بود
چنگ در دامان مطرب ناله و زاری کنان
کودکی نازک مزاج اندر بر مادر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک شب شگفتانگیز با حضور ساقی و باده اشاره دارد. ساقی به نوعی به زردشت پیامبر تشبیه شده و بادهاش افروخته و درخشان است. چهره ساقی زیبا و جذاب است و او به طریقی با باده و میخواری پیوند خورده است. تصویرهایی مانند ساغر و مینا به گونهای توصیف شده که به حالتی غمانگیز و بدون سر اشاره دارند. همچنین، اشاره به کیخسرو و اسکندر، نمادهای قدرت و زیبایی در تاریخ، وجود دارد. در نهایت، ناله و زاریای که از یک مطرب بلند میشود، تصویر کودک نازکی را به یاد میآورد که کنار مادرش نشسته است. این شعر به نوعی ترکیبی از زیبایی، هنر و احساسات عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: امشب به نظر میرسد که ساقی مثل زردشت، پیامبر Iran، است. او در دستش شعلهای از آتش را دارد که درخشان و روشن است.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند چهرهی جوانی از خاندان آذر درخشان و زیباست و از چهرهی دلربایش میتوان حسادت به زیبایی مجسمههای بت را در او احساس کرد.
هوش مصنوعی: در یک سمت، ساغر بهطوری افتاده که انگار تن بدون سر است و در سمت دیگر، مینا به شکل غلتیدهای دیده میشود که باز هم به تن بی سر شباهت دارد.
هوش مصنوعی: ساقی و میگسار مانند دو موجود جدا نیستند؛ آنها در حقیقت یکی شدهاند. همانطور که ماه در برج دو پیکر قرار دارد، جام هم به نوعی نماد پیوند این دو است.
هوش مصنوعی: چهره کیخسرو از جام می نمایان بود و نشان از زیبایی داشت، و یادگار ساغر که مربوط به اسکندر بود نیز در آن دیده میشد.
هوش مصنوعی: کودکی حساس و آسیبپذیر در آغوش مادر نشسته و با صدای دلنواز ساز و ناله و زاری، به او وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری نشگفت اگر از خوبرویان سر بود
گر بنفشه پر گر و از سنبلش افسر بود
شکر لؤلؤ نمایست آن لب رامش فزای
گر میان شکر اندر چشمه کوثر بود
اندر آن بالا و روی او پدید آید همی
[...]
آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
و آفرین بادا بر آن کس کو ترا در خور بود
آفرین بر جان آن کس کو نکو خواهت بود
شادمان آن کس که با تو در یکی بستر بود
جان و دل بردی به قهر و بوسهای ندهی ز کبر
[...]
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به کومیان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون ز خود بی خود شود معشوقش اندر بر بود
تا سرم باشد تمنای توام در سر بود
پادشا باشم گرم خاک درت افسر بود
روزگار از زلف تو بادا پریشان روز و شب
تا دل بد روز من هر دم پریشان تر بود
من خورم خونابه هجران و بیزارم،ازآنک
[...]
جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود
زودتر آخر شود شمعی که روشنتر بود
مردم کوته نظر در انتظار محشرند
دیده روشندلان آیینه محشر بود
باد هستی را زسر بیرون کن از طوفان مترس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.