رفته سه سال تا مه خرداد
میکند جور روزه را فریاد
مه خرداد داد می طلبد
که بر او روزه میکند بیداد
کس از این ظالم ستمگاره
مه خرداد را نبخشد داد
گل پر بار بار ننهاده
شهر روزه رسید و بار نهاد
نای بلبل بناله نگشاده
شیخ نای گلو، بوعظ گشاد
ای حریفان بیاری گل و مل
چاره جوئید، کار سخت افتاد
روزه بنیاد عیش را بر کند
که خدایش همی کند بنیاد
میکنم عیش هر چه خواهی گو
مبخورم باده هر چه بادا باد
می بده می مگو که رفت و چه برد
می بده می مگو که مردو که زاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از آمدن ماه خرداد و فرا رسیدن زمان روزهداری صحبت میکند. او به ظلم و بیعدالتی اشاره میکند و از اینکه روزهداری به عنوان یک عذاب برای مردم در نظر گرفته میشود، افسوس میخورد. در عین حال، به شادی و لذتهایی که در ایام غیر روزهداری میتواند وجود داشته باشد، اشاره کرده و میگوید که علیرغم شرایط سخت، هنوز به دنبال لذت بردن از زندگی است. در نهایت، او از دوستانش میخواهد که در این زمان چارههایی برای گذران امور بیابند.
هوش مصنوعی: پس از سه سال، در ماه خرداد، او با فریاد به روزهداران شکایت میکند.
هوش مصنوعی: مه خرداد از ما درخواست میکند که در روزش از ظلم و ناعدالتی پرهیز کنیم.
هوش مصنوعی: هیچکس از این ظالم، که در ماه خرداد ستم میکند، تسلیم نمیشود و حقش را نادیده نمیگیرد.
هوش مصنوعی: گلی که پر از بار است، در شهر به کشت و کار نپرداخته، اما با آمدن روزه، به بار نشسته است.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر دلتنگیاش نمیتواند نغمه سر دهد، ولی شیخ به راحتی وعظ و نصیحت میکند.
هوش مصنوعی: ای دوستان، بیایید با گل و مل و با همیاری، راهی برای حل مشکلات پیدا کنیم، زیرا کار به جایی سخت و دشوار رسیده است.
هوش مصنوعی: روزه پایههای لذت را نابود میکند، زیرا خداوند خود آن را بنیاد میگذارد.
هوش مصنوعی: هر چه بخواهم میکنم و به هیچ چیز اهمیتی نمیدهم، باده را هم مینوشم و هر چه پیش آید، برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: از شراب بنوش و نگران نباش که چه کسی رفته و چه کسی آمده است، زیرا زندگی ادامه دارد و همه چیز در حال تغییر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاد زی با سیاهچشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیهبوی
[...]
هر که بود از یمین دولت شاد
دل بمهر جمال ملت داد
هر که او حق نعمتش بشناخت
میر مارا نوید خدمت داد
طاعت آن ملک بجا آورد
[...]
پادشاهی برفت پاک سرشت
پادشاهی نشست حورنژاد
از برفته همه جهان غمگین
وز نشسته همه جهان دلشاد
گر چراغی ز پیشِ ما برداشت
[...]
آن شنیدی که حیدر کرار
کافران کشت و قلعه ها بگشاد
تا نداد او دو قرص نان جوین
هفده آیت خداش نفرستاد
روزگاریست سخت بی فریاد
کس گرفتار روزگار مباد
شیر بینم شده متابع رنگ
باز بینم شده مسخر خاد
نه به جز سوسن ایچ آزادست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.