هین در فکن به جام، شراب مغانه را
پرنور کن ز قبلهٔ زردشت خانه را
سرد است، گرم کن ز تف آتش شراب
این هفت سردسیر خراب زمانه را
هرچند ضد یکدگرند این چهار طبع
یک باده آشتی دهد این چارگانه را
از پردهٔ عراق دل من ملول شد
یک ره بزن به پردهٔ دیگر چغانه را
خواهی که دل چو لاله ز آن ده تهی کنی
پرکن ز می چو غنچه لبالب چمانه را
یک ره به یک دو باده، سبکسار شو از آنک
بار گران ضعیف کند زور شانه را
در پا فکنده دان ز گرانی تو سنگ را
بر سر نهاده از سبکی بین تو شانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دعوت به نوشیدن شراب و شادی میپردازد و از تأثیر مثبت شراب بر زندگی و روح انسان صحبت میکند. او به این نکته اشاره میکند که با نوشیدن شراب میتوان به آرامش و آشتی درونی دست یافت، حتی اگر طبیعت انسانها متفاوت باشد. شاعر همچنین از دلتنگی خود برای زیباییهای عراق صحبت کرده و میخواهد دلش را از غمها خالی کند. او به قدرت شراب اشاره میکند که میتواند بارهای سنگین زندگی را سبکتر کند و در نهایت به اهمیت شادی و پرکردن دل از عشق و شور زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: به سرعت شراب مغانه را در جام بریز و با آن نورانی کن، در حالی که به سمت خانهٔ زرتشت توجه داری.
هوش مصنوعی: سرد است، گرم کن این هفت شخصیت که در این زمانه خراب سرد شدهاند، با حرارت و گرمای شراب.
هوش مصنوعی: این چهار طبع با اینکه با یکدیگر متضاد هستند، میتوانند با نوشیدن یک باده به هم نزدیک و متصل شوند.
هوش مصنوعی: دل من از فضای عراقی خسته شده است، یک بار دیگر به فضایی تازه و دیگر بروم و شادی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دلت مانند گل لاله خالی نباشد، پس آن را با شراب پر کن و مانند غنچهای که آمادهی شکفتن است، سرشار از شادی و زندگی کن.
هوش مصنوعی: یک بار در زندگی از نگرانیها و مشکلات کنار برو و با آرامش و سبکی به زندگی نگاه کن، زیرا بار سنگین زندگی میتواند قدرت و توان تو را کاهش دهد.
هوش مصنوعی: تو به قدری سبکبار و آزاد هستی که سنگی بر سر نهادهای، اما شانهات را از سنگینی آن احساس نمیکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را
وآهنگ باغها کن بگذار خانه را
کامروز هم نخواهد مرغ آشیانه را
خندید باغ ملک به خندان چمانه را
ای یادگار خواجهٔ ماضی زمانه را
وی رسم تو سببْ شرف جاودانه را
راضی است جان ز رسم تو در روضهٔ جنان
آن خواجهٔ مبارک و صدر یگانه را
هرچند فارغی و به شادی نشستهای
[...]
ساقی بیار جام شراب مغانه را
مطرب نکو بزن غزل نو ترانه را
پایان مباد دور قدح را که زیرکان
پایان ندیدهاند جفای زمانه را
واعظ مگو که مست نیابد قبول یار
[...]
در جام جم بریز شراب مغانه را
در وی نگر حقیقت این کار خانه را
ای پیر دیر اهل خرابات محرمند
زین راز نکته گوی و رها کن بهانه را
بی اعتدالی ار کنم از شور این حدیث
[...]
بگذاشتم به هم بد و نیک زمانه را
آزادهام، نه دام شناسم، نه دانه را
سرمای سرد مهری گل بود در چمن
آتش زدیم خار و خس آشیانه را
کنج قفس به ایمنی او بهشت نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.