در جام جم بریز شراب مغانه را
در وی نگر حقیقت این کار خانه را
ای پیر دیر اهل خرابات محرمند
زین راز نکته گوی و رها کن بهانه را
بی اعتدالی ار کنم از شور این حدیث
در حلق من بریز می بیخودانه را
کآن می زمان زمان برد از لوح خاطرم
عیش زمانه را و جفای زمانه را
مردن به وصل بایدم ای خضر منکرم
آب حیات و زندگی جاودانه را
بنگر به سقف میکده عکس فروغ می
گر ز آتش کلیم ندیدی زبانه را
فانی چو نیست لایق این بزم ای رقیب
باری بمان که بوسه زند آستانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل از حافظ به توصیف لذتها و شادیهای دنیوی و نوشیدن شراب میپردازد. شاعر از پیر مغان میخواهد تا او را از رازهای این خوشیها آگاه کند و بهانهها را کنار بگذارد. او در عین حال به شور و شوق خود اشاره میکند و میگوید که نوشیدن شراب او را از غم و جفای زمانه دور میکند. همچنین به دوستی و وصل با حقیقت زندگی اشاره دارد و به بینهایت بودن زندگی جاودانه اشاره میکند. در پایان، شاعر خاطرنشان میکند که اگر کسی لایق بزم نیست، باید تنها بماند و به عشق و زیباییها بپردازد.
هوش مصنوعی: شراب مغانه را در جام جم بریز و به حقیقت این عمل در این مکان نگاه کن.
هوش مصنوعی: ای سالخورده و دانای اهل میخانه، کسانی که به رازهای درونی آگاهند، با این مسئله در ارتباط هستند. پس سخن بگو و بهانهجویی را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: اگر از حالت اعتدال خارج شوم و به خاطر شور و شوق این گفتگو، جام مینوشم، بیاختیار و بیخبر از خودم.
هوش مصنوعی: شراب دلنشین این زمان، یاد و خاطرات بد را از ذهنم پاک کرده است، لذتهای زندگی و نیز بیرحمیهای آن را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: ای خضر، من از زندگی جاودانه و آب حیات بیزارم و باید بمیرم تا به وصال برسم.
هوش مصنوعی: به سقف میکده نگاه کن، تصویری از نور درخشانی را میبینی. اگر از آتش، صدای آتشنشان را نشنیدهای، نباید شعلهور بودن آن را فراموش کنی.
هوش مصنوعی: اگر من شایستهی حضور در این محفل نیستم، ای رقیب، لطفاً بمان و اجازه بده که فقط بوسهای به آستانهاش بزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را
وآهنگ باغها کن بگذار خانه را
کامروز هم نخواهد مرغ آشیانه را
خندید باغ ملک به خندان چمانه را
ای یادگار خواجهٔ ماضی زمانه را
وی رسم تو سببْ شرف جاودانه را
راضی است جان ز رسم تو در روضهٔ جنان
آن خواجهٔ مبارک و صدر یگانه را
هرچند فارغی و به شادی نشستهای
[...]
هین در فکن به جام، شراب مغانه را
پرنور کن ز قبلهٔ زردشت خانه را
سرد است، گرم کن ز تف آتش شراب
این هفت سردسیر خراب زمانه را
هرچند ضد یکدگرند این چهار طبع
[...]
ساقی بیار جام شراب مغانه را
مطرب نکو بزن غزل نو ترانه را
پایان مباد دور قدح را که زیرکان
پایان ندیدهاند جفای زمانه را
واعظ مگو که مست نیابد قبول یار
[...]
بگذاشتم به هم بد و نیک زمانه را
آزادهام، نه دام شناسم، نه دانه را
سرمای سرد مهری گل بود در چمن
آتش زدیم خار و خس آشیانه را
کنج قفس به ایمنی او بهشت نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.