شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت
سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت
تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است
کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت
بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد
ور نه بر من چشم روشن منتی دیگر نداشت
تا بر زلف تو امروز آمدم مردم که دوش
خواب دیدم ناتوانی را که دل در بر نداشت
گرچه محروم از جوابم هیچگه در کوی تو
پر نزد مرغی که از من نامهای بر پر نداشت
بدگمانم با وجود آنکه دیدم آفتاب
بر سر کوی تو جیب چاک و چشم تر نداشت
نالهام میکرد اثر اما برای دیگران
تیر آهم دوش کج میرفت گویا پر نداشت
حیرتی دارم که شب با لعل جانبخشت غنود
نقش دیبا با تو از بالین چرا سر بر نداشت
مست غیرت بود قدسی دوش و ظرف شکوه پر
واکشید از لب حدیثی را که دل باور نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناک شاعر است که از دلشکستگی و عشق نایافته سخن میگوید. شاعر به توصیف حالاتی از رنج و ناتوانی میپردازد که در اثر دوری از معشوق به او دست داده است. او با استفاده از تصاویر و تمثیلهای زیبا، درد و غم خود را ابراز میکند و حسرتی متقابل از نبود عشق را مطرح میسازد. در نهایت، او به ناامیدی و بیجواب ماندن در عشق اشاره میکند، در حالی که همچنان به خاطر معشوقش دل میتپد و نالههایش به دیگران میرسد.
هوش مصنوعی: در دل شب، دلِ نآرام و نادیدهام به خاطر بیقدریاش، با درد و رنجی عمیق مواجه بود. سینهام مانند چندین تیر دردی را احساس کرد و هرگز از ناله و فریاد کردن دست برنداشت.
هوش مصنوعی: این سخن نادرست بود که گفتم آتش احساساتم خاموش شده است، زیرا از درد دل من صدایی بلند شد که نشان از شعلهور بودن آن دارد و مانند خاکستر بیروح نیست.
هوش مصنوعی: او بر سر تماشای چهرهات برایم ناز کرد، وگرنه چشمان روشنی که دارم، هیچ مزیتی دیگر نداشت.
هوش مصنوعی: دیشب به خواب کسی دیدم که نتوانسته بود عشقش را در دل نگه دارد، اما امروز که به نزد تو آمدم، احساس کردم همان بیقدرتی را دارم.
هوش مصنوعی: با اینکه هیچگاه جوابی از تو نیافتم، اما حتی یک پرنده هم در کوی تو پرزدی که نامهای از من بر بال نداشت.
هوش مصنوعی: من از تو بدگمانم، با این که دیدم خورشید در کوچهات به حالت ناراحتی و اشکآلود نیست.
هوش مصنوعی: صدای نالهام تأثیرگذار بود، اما تنها بر روی دیگران. آتش آهی که از دلم برمیخاست، به نحوی کج و بیپر به سمت دیگران میرفت و نتوانست به مقصد برسد.
هوش مصنوعی: من دچار شگفتیام که چرا شب با زیبایی و جاذبهاش از کنارت دور نشد و نقش زیبایات را رها نکرد.
هوش مصنوعی: دیشب روحی پر از غیرت و شادابی، مانند یک ظرف پر از عظمت، مرا تحت تأثیر قرار داد. حرفی از دل شنیدم که خودم حتی آن را باور نداشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز محبت، هرچه بردم سود در محشر نداشت
دین و دانش عرض کردم کس به چیزی برنداشت
هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر
قیمت چشم پرآبم چشمه کوثر نداشت
از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعلهای
[...]
زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت
غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت
عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد
تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت
بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند
[...]
آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت
خانمان سوزست برق بی نیازیهای حسن
ورنه آن آیینه رو حاجت به خاکستر نداشت
از بیابانی که سالم برد بیدردی مرا
[...]
سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت؛
حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!
دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛
این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت
شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها
[...]
جز محبت هر چه بردم سود در محشر نداشت
دین و دانش عرضه کردم کس به چیزی برنداشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.