گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قدسی مشهدی

شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت

سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت

تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است

کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت

بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد

ور نه بر من چشم روشن منتی دیگر نداشت

تا بر زلف تو امروز آمدم مردم که دوش

خواب دیدم ناتوانی را که دل در بر نداشت

گرچه محروم از جوابم هیچ‌گه در کوی تو

پر نزد مرغی که از من نامه‌ای بر پر نداشت

بدگمانم با وجود آنکه دیدم آفتاب

بر سر کوی تو جیب چاک و چشم تر نداشت

ناله‌ام می‌کرد اثر اما برای دیگران

تیر آهم دوش کج می‌رفت گویا پر نداشت

حیرتی دارم که شب با لعل جان‌بخشت غنود

نقش دیبا با تو از بالین چرا سر بر نداشت

مست غیرت بود قدسی دوش و ظرف شکوه پر

واکشید از لب حدیثی را که دل باور نداشت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
نظیری نیشابوری

جز محبت، هرچه بردم سود در محشر نداشت

دین و دانش عرض کردم کس به چیزی برنداشت

هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر

قیمت چشم پرآبم چشمه کوثر نداشت

از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعله‌ای

[...]

کلیم

زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت

غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت

عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد

تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت

بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند

[...]

صائب تبریزی

آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت

آب خضر از دل سیاهی فکر اسکندر نداشت

خانمان سوزست برق بی نیازیهای حسن

ورنه آن آیینه رو حاجت به خاکستر نداشت

از بیابانی که سالم برد بیدردی مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
آذر بیگدلی

سوخت دل، اما غبار کینه از کس برنداشت؛

حیرتی دارم ازین آتش که خاکستر نداشت!

دوش در بزم تو دیدم غیر را و، زنده ام؛

این قدر هم صبر از من هیچکس باور نداشت

شب فرستادم ز سوز دل، بکویش نامه ها

[...]

ملا احمد نراقی

جز محبت هر چه بردم سود در محشر نداشت

دین و دانش عرضه کردم کس به چیزی برنداشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه