دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم
به هجر و وصل این گلشن، نکردم نوبر شادی
چو غنچه تنگدل زادم، چو گل خونین کفن رفتم
ز خامیهای من ای شمع اگر افسرده شد مجلس
تو بنشین با حریفان گرم کن صحبت، که من رفتم
ملالی بود اگر از بودنم در خاطر یاران
بشارت باد ایشان را، که من زین انجمن رفتم
به حسرت با لب خشک از کنار جوی برگشتم
ز گلشن ناامید از جلوه سرو و سمن رفتم
ندارد جز لب حسرت گزیدن بهرهای عاشق
به حسرت عمرها دنبال آن سیب ذقن رفتم
ندیدم در چمن آن گل که من میخواستم قدسی
بشارت باد مرغان چمن را کز چمن رفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حس دلتنگی و longing برای وطن و عشق صحبت میکند. او به یاد گذشته و چمنها و گلها میافتد و از غم جدایی سخن میگوید. با بیحالی و حسرت از جمع دوستان و زندگی در گلشن دور میشود و احساس میکند که فقط حسرت و دلتنگی به همراه دارد. او به سرانجام ناامیدکنندهای در جستجوی عشقش اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که دیگر جایی در آن دنیا ندارد و مجبور به ترک آنجا است. در نهایت، به مرغان چمن خبر میدهد که او نیز از آنجا رفته است.
هوش مصنوعی: دل من برای پرواز در آسمان آزاد میتپید، اما از محلی که بودم دور شدم و احساس تنهایی عمیقتری در دلم ایجاد شد. پس تصمیم گرفتم به وطن خودم برگردم.
هوش مصنوعی: در میان جدایی و وصال این باغ، هیچگاه شادی را تجربه نکردم. چون غنچهای دلتنگ و غمگین به دنیا آمدم، و مانند گلی که کفن خونین بر تن دارد، از این دنیا رفتهام.
هوش مصنوعی: ای شمع، اگر به خاطر ناپختگیهایم مجلس تو بیرنگ و کسل شود، تو با دوستانت بمان و صحبت را گرم کن، زیرا من دیگر در اینجا حضور ندارم.
هوش مصنوعی: اگر وجودم برای دوستانم ناراحتی ایجاد کرده باشد، خوشحال باشند که من از این جمع رفتهام.
هوش مصنوعی: با حسرت و دلی پر از غم، با لبهای خشک از کنار جوی آب برگشتم و از گلستان ناامید شدم. دیگر نتوانستم زیبایی سرو و گل سمن را تماشا کنم و ادامه دادم.
هوش مصنوعی: عاشق هیچ بهرهای جز حسرت بر زبانش ندارد و به خاطر آرزوهایش عمرها را به دنبال آن سیب بینصیب سپری کرده است.
هوش مصنوعی: در چمن، گل مورد نظر من را ندیدم. امیدوارم پرندگان این چمن خبر خوبی را به دیگران برسانند که من از این چمن رفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
منش هچون صبا از پی به بوی پیرهن رفتم
دلم ننشست جایی غیر خاک آستان او
[...]
ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم
به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم
به هم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله
خلاف رسم دوران فلک او ماند من رفتم
نگاری همنشینم بود نقشی زد فلک ناگه
[...]
گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس
که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی
[...]
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم
نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم
به بویش گر چه صد نوبت به صحرای ختن رفتم
به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن
[...]
ز شهر از دست تو امروز ای گل پیرهن رفتم
به خود پیچیده همچون گردباد از خویشتن رفتم
به یاد چشمت امشب خواب دیدم آهوی مشکین
تصور کرده زلفت را به صحرای ختن رفتم
مرا کی می توانند از زبانها جمع کرد اکنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.