گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قدسی مشهدی

دو روزه هجر تو با جان دوستان آن کرد

که از هزار خزان، با بهار نتوان کرد

ز آه بلبل شوریده دربدر گردید

نسیم اگرچه دل غنچه را پریشان کرد

نسیم صدق و صفا را دم زلیخا داشت

که شد چو وقت دعا، روی دل به زندان کرد

کجا ز ذوق گریبان‌دریدنش خبرست؟

کسی که سوی چمن رفت و گل به دامان کرد

چه سان شود مژه‌ام آب دیده را مانع

که شعله را نتوان زیر خار پنهان کرد

کسی که مانع قتلم شد از ترحم نیست

ترا ز کشتن من از حسد پشیمان کرد