هر که آگه ز دل سوخته من باشد
بخدا رحم کند گر همه دشمن باشد
آفتابا، نفسی خانه من روشن کن
چند گوشم به در و چشم به روزن باشد
برق رخسار بتان گر همه عالم سوزد
چه غم آنرا که چو من سوخته خرمن باشد
گر بود ساقی گلچهره چه حاجت بچمن
گل بدست ر که عالم همه گلشن باشد
عالم از سرو قدان گر همه گلشن گردد
مرغ عاشق نظرش بر گل و سوسن باشد
تا چو گردم نکند از در او دور رقیب
مهل ای گریه که گردیش بدامن باشد
بزم ما تیره کند اهلی شوریده به آه
جای دیوانه همان به که بگلخن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به دل سوزان و مشکلات قلبی خود اشاره میکند. او از کسانی که حالش را میدانند میخواهد که به او رحم کنند، حتی اگر با او دشمن باشند. او طلب نور و روشنایی از آفتاب دارد تا از تاریکی رنجش بیرون بیاید. عشق و زیبایی را در چهره معشوق میبیند و بیان میکند که اگر باغی پر از گل هم وجود داشته باشد، او تنها به گل خود مینگرد. شاعر به تنهایی و درد عشق خود اشاره میکند و میگوید که در این بزم تیره و تار، او دیوانه و شیدا است و بهتر است که خود را غرق در غم نکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از حال دل غمگین من باخبر باشد، به خدا قسم اگر همه دشمنان هم باشند، به حال من رحم خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، کمی از نور خود را به خانهام ببخش تا من با گوشهایم به در و با چشمانم به روزن توجه داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهرهی معشوقان همه عالم را بسوزاند، چه اهمیتی دارد برای کسی که مانند من، خود سوخته و ویران شده است؟
هوش مصنوعی: اگر ساقی زیبا و دلربا باشد، دیگر نیازی نیست که به دست گل بزنیم، زیرا دنیا خود بهشت گلهاست.
هوش مصنوعی: اگر همه عالم مانند یک گلستان زیبا باشد، اما عاشق واقعی همچنان نگاهش به گل و گلبرگهایش خواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به درگاه معشوق دور نشوم، ای گریه، مهلت بده؛ زیرا گردشی که به دورش دارم، به دامن او پیوند دارد.
هوش مصنوعی: محفل ما را با وجود فردی دیوانه و پریشان، دلگیر و تیره میکند؛ بهتر است او در جای خود بماند و به دنیای خودش برود تا بقیه از این آشفتگی دور بمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد
خاک کویت همه دم در نظر من باشد
هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم
شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد
دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند
[...]
دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد
چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد
حرص از طول امل تا بکمندت نکشد
باید این رشته بکوتاهی سوزن باشد
هر کسی حاصلی از مزرع امید برد
[...]
آتش قافله ما دل روشن باشد
گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
حسن هرجا که بود در نظر من باشد
مهر را آینه از دیده روزن باشد
هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید
[...]
غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند
سینه بیمهرتر از سینه دشمن باشد
دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم
[...]
به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد
همه جا در نظرش وادی ایمن باشد
دل به الطاف ستم پیشه تسلی نشود
نبرد تشنگی آبی که در آهن باشد
گرد ظلمت ز بس از صرصر آهم پاشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.