گنجور

 
قدسی مشهدی

دل داشت ز بخت سیه امید، غلط کرد

گل خواست به دامن کند از بید، غلط کرد

با آمدنت، رفتن شب، دوش یکی بود

گویا که ترا صبح به خورشید غلط کرد

خوش در پی ناکامی‌ام افتاده، مگر بخت

حرمان مرا باز به امید غلط کرد؟

آهنگ محبت نبود ساز فلک را

کو ناله ناقوس، که ناهید غلط کرد

از تیرگی بخت دمادم دل قدسی

خود را به غم از حسرت جاوید غلط کرد