نیست باکی گر به دستم غنچه سیراب نیست
در دل من غنچه پیکان او نایاب نیست
جلوه صبح است شامم را به یاد روی دوست
آسمان را بر شب من منت مهتاب نیست
شوق دیدار تو چندان لذت از یک دیدنت
بر سر هم ریخت در چشمم که جای خواب نیست
خون گری قدسی که دارد گریه خونین اثر
پاره دل را چه شد در دیده گر خوناب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دغدغههای عشق و احساسات عمیق خود اشاره میکند. او به غنچهای سیراب اشاره میکند که در دستش نیست و به عشق و زیباییهای پنهان در دل خود میپردازد. صبح را به یاد روی محبوبش توصیف میکند و متوجه میشود که آسمان شبش به خاطر نبود محبوب روشن نیست. شوق دیدار محبوب به حدی است که دیگر خواب و آرامش ندارد. همچنین به گریه و درد عمیق خود اشاره میکند و از گمشدگی احساسات و دلتنگیاش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نگران نباش، هرچند که در دستانم گلی سیراب نیست، اما در دل من گلی وجود دارد که نشانه عشق اوست و این عشق هرگز گم نمیشود.
هوش مصنوعی: صبح را به یاد چهره معشوقم توصیف میکنم، حتی در تاریکی شب. در آسمان شب، وجود ماه نمیتواند جای خالی او را پر کند.
هوش مصنوعی: شوق دیدار تو به قدری برای من خوشایند بود که با تنها یک بار دیدنت، احساسات و لذتهایم چنان غلیان کرد که دیگر جایی برای آرامش و خواب در چشمانم نیست.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضوح از حالتی درونی و عاطفی سخن میگوید. او اشاره دارد که اگرچه دلش به شدت آسیب دیده و درد و رنجی عمیق دارد، اما شاید اشکهایی که ریخته میشود، رنگ و بویی از آن درد و رنج را به همراه ندارد یا بهطور کامل نشاندهندهٔ آن نیست. به عبارتی، او از ناتوانی در بیان کامل احساسات و احوالات درونیاش صحبت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
[...]
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند
هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست
ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل
[...]
خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست
خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست
ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست
ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست
عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش
[...]
زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
[...]
چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست
دیده را هر شب خیالت میشود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست
رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.