بت ابرو کمانی از کمینی
به تیرم می زند بی جرم و کینی
به کوی میفروشان خانه کردم
نمی دانستم که ای غم در کمینی
برد سیلاب اشکم خانه از بن
به دستم گر نیفتد آستینی
به خوبان در حقیقت معنی عشق
به صورت آفرین است آفرینی
دهم جان گرچه مقداری ندارد
نیاز ما به چشم نازنینی
دلم را نیست چندان صبر و آرام
که بنشینم زمانی بر زمینی
ز هفتاد و دو ملت دوری ای عشق
ندانم خود تو دارای چه دینی
چراغ خاطر خلوت سیه شد
بیار ای سینه آه آتشینی
دل اندر خرمن زلف تو بسته است
اگر تخمی نکارد خوشه چینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر نه خسبی نه نشینی
ز پشت باره شهرو را ببینی
که طفلیْ خرد با آن نازنینی
کند در کار از اینسان خردهبینی
ور از شهزاده خواهی همنشینی
زمانی نیز روی او نه بینی
دلا تا نازکی و نازنینی
برو که نازنینان را نبینی
در این رنگی دلا تا تو بلنگی
نیابی در چنان تا تو چنینی
در آیینه نبینی روی خوبان
[...]
سزد گر نیکویی در من ببینی
که خودکام و جوان و نازنینی
به گاه خنده چون دندان نمایی
مرا اندر میان چشم شینی
مسلمان دیدمت، زان دل سپردم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.