ای لعل لبت کوثر و رویت چو بهشتی
از نار محبت تو گِلَم را بسرشتی
گر کفر دو زلفت نبود رهزن ایمان
شیطان صفتش در ره رضوان چه بهشتی
از عشق تو آوَخ که ندانم به سر من
منشی قضایای الهی چه نوشتی
تا پا به ره گنج وصالت بنهادم
هر شب سر همّت بنهم برسر خشتی
عشقت ابدالدّهر از آن مذهب ما شد
کش روز ازل با گل ما حق بسرشتی
ای یار جفا جو بوفا کوش که از ما
ماند به جهان گذرا نیکی و زشتی
عاشق اگرت ره به حرم نیست مخور غم
معشوق تو با تست برو ور به کنشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و معصومیت محبوبش اشاره میکند و عشق به او را به عنوان منبعی از محبت و رحمت میداند. او از جذابیت زلفهای معشوق و تأثیر آن بر ایمان صحبت میکند و به ناپایداری دنیا و ارزشهای آن اشاره میکند. شاعر همچنین از عشق خود به معشوق شکایت میکند که نمیداند سرنوشتش چه خواهد شد. او با اشتیاق به دنبال وصال محبوب است و به روزهای ازل و سرشت عشق اشاره میکند. در نهایت، شاعر به معشوق توصیه میکند که به وفا و نیکی توجه کند و عاشق را دلداری میدهد که حتی اگر به حرم عشق نرسد، همواره معشوق در دل اوست.
هوش مصنوعی: ای لعل لبت، تو همانند چشمهساری هستی و چهرهات چون بهشتی زیباست؛ از عشق تو، خاک وجودم را شکل دادهای.
هوش مصنوعی: اگر نبود کفر دو زلف تو، ایمان میتوانست به راحتی در راه بهشت خود را از دست بدهد؛ چراکه حضور تو باعث میشود شیطان در مسیر رضوان و بهشت نیز خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: از عشق تو عذابی کشیدهام که نمیدانم برای من در دل مقدرات الهی چه سرنوشتی رقم زدهاند.
هوش مصنوعی: هر شب که به راه رسیدن به وصال تو میروم، تمام تلاشم را بر روی یک سنگ میگذارم.
هوش مصنوعی: عشق تو همیشه و برای همیشه جزء راه و رسم ما شد، زیرا در روز نخست آفرینش با گل ما حق زیسته شد.
هوش مصنوعی: ای دوست، به دنبال خوبیها باش و تلاش کن، زیرا در این دنیا که گذراست، فقط نیکی و زشتی از ما باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی و به حرم نمیرسی، نگران نباش. معشوق تو همیشه در دل توست. اگر بخواهی، او در کنار توست، حتی اگر راهی برای دیدن هم نداشته باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
پندارمت از روضه بستان بهشتی
دور از سببی نیست که شوریده سودا
هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی
باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد
[...]
چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی
با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟
با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟
بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم
[...]
آن غالیهخط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون! ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان! کاش که این تخم نکِشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
[...]
گر کاتب قدرت به سر من ننوشتی
از صومعه دل میل نکردی به کنشتی
خرم دل آن کس که میسر شود او را
یاری و صراحی شراب و لب کشتی
گو بر سر خم می گلنار بمانید
[...]
هرگوشه چو مینا، صنم حور سرشتی
در زیر فلک نیست چو میخانه بهشتی
تنگ است چنان عرصه افلاک که گویی
چون خانه خم گشته بنا، بر سر خشتی
چون غنچه که باشد که گریبان نکند چاک؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.