خوشتر ز عشق خوبان، اندر جهان چه باشد
هرکس که عشق ورزد، زر از گزر تراشد
باغی است عشقبازی که اندر بهار شادی
هم ابر در فشاند، هم باد مشک پاشد
از درد عشقبازان، وز ناز خوب رویان
بلبل همی خروشد، گل رخ همی خراشد
ای دلنواز شیرین، از عاشقان مشفق
خوشدلتر از قوامی،دانی که کس نباشد
یک ناز را دو منت، برخود نهیم زیرا
عذرا کشیم نازت، عذرا یکی دو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و لذت عشق میپردازد و بیان میکند که عشق به افراد خوب در این جهان از هر چیز دیگری خوشتر است. هر فردی که عاشق باشد، مانند طلا از آتش عبور میکند و خالص میشود. همچنین به بهار اشاره شده که عشقبازی را به باغی شاداب شبیه میکند که در آن هم ابر باران میبارد و هم باد خوشبو میوزد. در این دنیای عشق، بلبل به خاطر درد عاشقان و زیبایی معشوقان برای گلها میخواند. شاعر به معشوق خود میگوید که هیچ چیز شیرینتر از قوامیدان او نیست، و از ناز و دلنوازیاش قدردانی میکند. در نهایت بیان میشود که حتی یک ناز هم ارزشمند است و هر دو طرف باید از آن لذت ببرند.
هوش مصنوعی: در دنیا چه چیزی میتواند به زیبایی عشق محبوبان باشد؟ هر کسی که عشق ورزد، مانند طلا از آتش گذر کرده و به شکلی ارزشمندتر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: در این باغی که بهار در آن جشن عشق و شادی برپا است، هم ابرها باران میبارند و هم باد عطر مشک را پخش میکند.
هوش مصنوعی: از درد عاشقان و ناز زیبایانی که دارند، بلبل به آواز در میآید و گل هم به خاطر زیباییاش زخمی میشود.
هوش مصنوعی: ای دلنواز شیرین، از میان عاشقان مهربان و خوش-hearted، کسی مثل قوامی وجود ندارد، آیا میدانی که هیچکس به این شکل نیست؟
هوش مصنوعی: به خاطر یک اشاره لطیف و زیبا، خود را دو مرتبه متحمل سختی میکنیم، زیرا که زیبا رویی مانند تو، فقط یکی یا دوتا نیست و ارزش این ناز را بالا میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد
آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد
هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم
پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد
چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش
[...]
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد
منکر مباش بنگر اندر عصای موسی
یک لحظه آن عصا بد یک لحظه اژدها شد
چون اژدهاست قالب لب را نهاده بر لب
[...]
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد
طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد
از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت
در عالم الهی مستغرق لقا شد
عارف که چشم جانش بینا بنور حق شد
[...]
فوت امیر چندان آمد گران بر ایام
کز بار آن مصیبت پشت فلک دو تا شد
چون در ریاض هستی نخل مراد ما بود
تاریخ رحلتش نیز نخل مراد ما شد
زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد
در دشت استخوانم دام ره بلا شد
تا دیده توقع از روزگار بستم
در چشمم از غباری بنشست توتیا شد
یکباره عشق کس را زیر و زبر نسازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.