شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد
طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد
از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت
در عالم الهی مستغرق لقا شد
عارف که چشم جانش بینا بنور حق شد
از عادت گدائی بگذشت و پادشا شد
هر دل که غوطه خورد در قعر بحر نابود
ازچونی چرائی بیچون و بی چرا شد
در هر زمان بنقشی باشد ظهور تامش
این دم بدان بتحقیق کان نقش نقش ما شد
از عین جمع و وحدت آمد بفرق و کثرت
در منتها بنقشم باز عین مبتدا شد
خورشید وحدت ما طالع شد از دو عالم
چون مغرب اسیری آن مشرق بقا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی سفر روح به سمت ملکوت و تجربهی وصال با حقیقت الهی است. شاعر بیان میکند که شهباز (نماد روح) از قید جسم رها شده و به آسمانهای بالاتر پرواز کرده و به بقا و وجودی پایدار دست یافته است. او از دنیای طبیعت خارج شده و در عالم الهی غرق در عشق و لقای حق گردیده است. همچنین، عارف با چشمی بینا از بندگی و گدایی رها شده و به مقام پادشاهی رسیده است. در نهایت، اشاره به وحدت وجود و تجلیات مختلف آن، نشاندهنده این است که این تحول و وصول به حقیقت در هر زمان به گونهای خاص بروز میکند و به علم و آگاهی نورانی منتهی میشود. خورشید وحدت نیز به عنوان نمادی از این حقیقت در دو جهان ظهور میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای که نماد روح مقدس است، از قید و بند جسم رهایی یافت و به دنیای بینهایت پرواز کرد و به جاودانگی رسید.
هوش مصنوعی: هنگامی که از محیط طبیعی خود خارج شد، به سرعت در دنیای الهی غرق در دیدار و وصال شد.
هوش مصنوعی: عارف وقتی که با نور حقیقت آشنا شد و چشم جانش روشن شد، دیگر به حالت عادت خود که گدایی و نیازمندی باشد، نپرداخت و به مقام بزرگی دست یافت.
هوش مصنوعی: هر دلی که در عمق دریا غرق شود، به دلیل عدم شناخت و درک واقعیات، از حقیقت وجود خود غافل میماند و به جایی میرسد که نه دلیل روشنی دارد و نه میتواند دلیلهایش را توجیه کند.
هوش مصنوعی: در هر زمانی یک نقش خاص به نمایش درمیآید و در حال حاضر میتوان به وضوح دید که این نقش همان نقش ما است.
هوش مصنوعی: از چشمهای که از جمع و یکی بودن سرچشمه میگیرد، تفاوت و کثرت به وجود آمد. در نهایت، نقشی که ترسیم کردم، باز به همان اصل واحد و شروع خود برگشت.
هوش مصنوعی: خورشید وحدت ما از دو دنیای مختلف طلوع کرد، همچون مغرب که در برابر مشرقی از بقا قرار گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشتر ز عشق خوبان، اندر جهان چه باشد
هرکس که عشق ورزد، زر از گزر تراشد
باغی است عشقبازی که اندر بهار شادی
هم ابر در فشاند، هم باد مشک پاشد
از درد عشقبازان، وز ناز خوب رویان
[...]
دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد
آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد
هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم
پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد
چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش
[...]
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد
منکر مباش بنگر اندر عصای موسی
یک لحظه آن عصا بد یک لحظه اژدها شد
چون اژدهاست قالب لب را نهاده بر لب
[...]
فوت امیر چندان آمد گران بر ایام
کز بار آن مصیبت پشت فلک دو تا شد
چون در ریاض هستی نخل مراد ما بود
تاریخ رحلتش نیز نخل مراد ما شد
زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد
در دشت استخوانم دام ره بلا شد
تا دیده توقع از روزگار بستم
در چشمم از غباری بنشست توتیا شد
یکباره عشق کس را زیر و زبر نسازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.