دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد
آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد
هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم
پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد
چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش
گوئی چه حالش افتاد یارب دگر کجا شد
بردم بدو گمانی کز عشق گشت رسته
مانا که گشت عاشق ظنم مگر خطا شد
یا آب بود و ناگه اندر زمین فرو شد
یا مرغ بود و از دام پرید در هوا شد
گفتم دلی که دیده است پیرو غریب و خسته
کامروز چند روز است کز پیش ما جدا شد
ناگاه کودکی گفت دیدم دلی شکسته
در دام زلف یاری افتاد و مبتلا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و جستجوی او برای کسی است که به دلش رفته و او را گم کرده است. شاعر از سرنوشتی نگرانکننده یاد میکند و میگوید که در جستجوی آن عشق ناپیدا، به هرجا که فکر میکند میرود، اما نتیجهای نمیگیرد. دلشکستگی او عمیق است و گویی معشوقش به طور ناگهانی ناپدید شده است. در نهایت، کودکی به او خبر میدهد که دل شکستهای را دیده که در دام زلف یاری گرفتار شده است. این اشاره به عشق و رنجهای آن دارد.
هوش مصنوعی: دل از من رفته و نمیدانم حال آن چه شده است. به نظر میرسد که من آزارش ندادهام، پس چرا این وضعیت پیش آمده است؟
هوش مصنوعی: هر کجا که فکر کردم چیزی را پیدا کنم، رفتم دنبالش و تلاش کردم. اما در این مسیر، به سنگی برخورد کردم و زحمتی که کشیدم، باعث شد که غم و اندوه بر دلم سنگینی کند.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به دنبال او گشتم، کمتر نشانهای از او پیدا کردم. انگار که حالش تغییر کرده و دیگر نمیدانم کجا رفته است.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که گمان میکنم عشق او را آزاد کرده است، اما نمیدانم که آیا واقعاً عاشق شده یا این فقط یک سوءتفاهم است.
هوش مصنوعی: یا ممکن است که به شکل آب باشد و ناگهان در زمین فرو رود، یا ممکن است مرغ باشد و از دام رها شده و به هوا پرواز کند.
هوش مصنوعی: گفتم دل من که از غم و اندوه خسته و نگران است، این چند روزی که از پیش ما جدا شده، چقدر دلتنگی کرده است.
هوش مصنوعی: ناگهان کودکی گفت: دیدم که دلbroken در دام زلف محبوب گرفتار شده و به درد و سختی افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشتر ز عشق خوبان، اندر جهان چه باشد
هرکس که عشق ورزد، زر از گزر تراشد
باغی است عشقبازی که اندر بهار شادی
هم ابر در فشاند، هم باد مشک پاشد
از درد عشقبازان، وز ناز خوب رویان
[...]
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد
منکر مباش بنگر اندر عصای موسی
یک لحظه آن عصا بد یک لحظه اژدها شد
چون اژدهاست قالب لب را نهاده بر لب
[...]
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد
طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد
از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت
در عالم الهی مستغرق لقا شد
عارف که چشم جانش بینا بنور حق شد
[...]
فوت امیر چندان آمد گران بر ایام
کز بار آن مصیبت پشت فلک دو تا شد
چون در ریاض هستی نخل مراد ما بود
تاریخ رحلتش نیز نخل مراد ما شد
زان رخنه ها که تن را از ناوک جفا شد
در دشت استخوانم دام ره بلا شد
تا دیده توقع از روزگار بستم
در چشمم از غباری بنشست توتیا شد
یکباره عشق کس را زیر و زبر نسازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.