گنجور

 
قوامی رازی

خوشتر ز عشق خوبان، اندر جهان چه باشد

هرکس که عشق ورزد، زر از گزر تراشد

باغی است عشقبازی که اندر بهار شادی

هم ابر در فشاند، هم باد مشک پاشد

از درد عشقبازان، وز ناز خوب رویان

بلبل همی خروشد، گل رخ همی خراشد

ای دلنواز شیرین، از عاشقان مشفق

خوشدلتر از قوامی،دانی که کس نباشد

یک ناز را دو منت، برخود نهیم زیرا

عذرا کشیم نازت، عذرا یکی دو باشد