ای جهان و جان بگردان روی و رای
تا بماند در جهان جانی به جای
آفتابی چون شوی تابنده روی
و آسمانی چون شوی گردنده رای
سرو باشد پیش قدت گوژپشت
لعل باشد پیش رویت کهربای
جان همی کاهی چو بفزائی فراق
دل همی بندی چو بگشائی قبای
داده ای زان خنده با قهقهه
عالمی را گریه با های های
هر که بندد دل چو ما در وصل تو
تا بود روی تو او را دلگشای
گردد از سودای تو بی کار و بار
یا بر آید همچو ما بی دست و پای
هر خسی را پایگاهی آرزوست
چون کند با عشق تو دست آزمای
نه چو اینها ناقوامان بلکه تو
چون قوامی عالمی داری گدای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت: ای من، مرد خام کل درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
رفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
روز رشن است ای نگار دلربای
شاد بنشین و به جام می گرای
تا توانی هیچ یک ساعت مباش
بی می شادی فزای غمزدای
می خور و در ساز گیتی دل مبند
[...]
هست کاری پشت و رو نه سر نه پای
روی در دیوار و پشت دست خای
ای درآورده جهانی را ز پای
بانگ نای و بانگ نای و بانگ نای
چیست نی آن یار شیرین بوسه را
بوسه جای و بوسه جای و بوسه جای
آن نی بیدست و پا بستد ز خلق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.