ایا نجم دین گر تو احسان کنی
همه درد را جمله درمان کنی
اگر چه نه ای آصف بر خیا
که از خیل دیو اهل دیوان کنی
سزد کز کفایت تو در مملکت
چن و دخل و خرج سلیمان کنی
همی بینم از دست پر خیر تو
که چون با همه خلقی احسان کنی
همیشه سرای تو آباد باد
که آزادگان را تو مهمان کنی
قوامی از آنست مداح تو
که تا کار او را به سامان کنی
مکن با من اکنون دو کارای ظریف
که پس عورت بنده عریان کنی
یکی آنکه چیزی نبخشی مرا
دگر آنکه هنگامه بیران کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا بهتر آید که فرمان کنی
رخ نامور سوی توران کنی
وز آن صفه دیو بی جان کنی
همان مرمر کوچه پیچان کنی
چو بندی کمر پیش و فرمان کنی
چنانچون بفرمایدت آن کنی
به یک غمزه شهری پریشان کنی
به عمدا گذر گر بر ایشان کنی
مشعبد صفت گر شوی در حجاب
از این طرفه بازی فراوان کنی
فرود آی در کنج ویران من
[...]
اگر با من ایدر تو پیمان کنی
زبان را به پیمان گروگان کنی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.