هر داغ دل ز پرتو حسنت ستارهای است
هر ذرهای ز مهر رخت ماهپارهای است
تا آب داده تیغ تو گلزار دهر را
هر گل در این چمن جگر پارهپارهای است
روشن چو از تو نیست چراغ دلم چرا
هر قطرهای که میچکد از وی شرارهای است
آگاه از گذشتن این بحر نیستی
هر چین موج بر تو ز رفتن اشارهای است
باد مخالفش ز هواهای نفس تو است
این بحر را وگرنه ز هر سو کنارهای است
بسیار شوخچشمی و غافل که چون حباب
ویران بنای هستی ما از نظارهای است
این هم غنیمت است که از نقد داغ دوست
در دست مفلسان محبت شمارهای است
پیدا است ز آتش حجر اینک که نور تو
پنهان ز غیر در دل هر سنگپارهای است
قصاب دور دیده ز مژگان شوخ او
از هر طرف ز بهر دل ما قنارهای است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آهم ز لخت دل فلک گل ستاره ای است
حیرانیم بهار بهشت نظاره ای است
دیوانه دلی که به صحرا دویده باز
هر اختری چو دانه زنجیر پاره ای است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.