چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است
راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است
پیش چشم اهل استغنا دو روزی بیش نیست
دستگاهی را که نه افلاک بر خود چیده است
سربلندیها در آواز سبکباری بود
نیست بیجا سرو اگر بر خویشتن بالیده است
تا به روز حشر در زندان اسیر بند باد
گردنی کز طوق فرمان تو سر پیچیده است
گر چکد از پنجه مژگان ز حسرت دور نیست
پیش رخسار تو دل چون موم آتش دیده است
خوار چون مینای خالی در نظرها میشود
هرکه در بزم محبت یکنفس خندیده است
در رهش قصاب بر هر جانبی کردم نگاه
بسملی دیدم که پا تا سر به خون غلتیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زندگی و چالشهای آن میپردازد. شاعر از سرگردانی و دشواریهایی که در روابط با دیگران، چه دشمن و چه دوست، تجربه کرده است، سخن میگوید. او بیان میکند که زندگی کوتاه است و همه ما در معرض مشکلات و قیود هستیم. همچنین به این نکته اشاره میکند که افتخار و سربلندی در سبکباری و آزادگی نهفته است و انسانها در برابر عشق و محبت، گاهی آسیبپذیر میشوند. شاعر با تصویرسازیای قوی از درد و رنج در مسیر عشق و هیجان، شرایط دردناک و تلخی را که فرد در بزم محبت تجربه میکند، به تصویر میکشد. در نهایت، او به اشارهای به مرگ و ویرانیهای ناشی از عشق و جدایی پرداخته و حسرت و حس عدم توانایی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: از زمانی که گردونه زندگی به سرگردانی افتاده است، به راستی دشمنا و دوستان همواره در حال نبرد و کینهورزی بودهاند.
هوش مصنوعی: در نظر افرادی که بینیاز و مستقل هستند، مکانی که در آن زندگی میکنیم و هر چیزی که داریم، فقط به مدت دو روز ارزش دارد. این در حالی است که این دنیا نه از طرف ستارهها و کیهان بوجود آمده است.
هوش مصنوعی: افتخار و عزت در سبکی و سادگی وجود دارد. سرو اگر به خود میبالد، بیدلیل نیست.
هوش مصنوعی: تا روز قیامت در زندان گرفتارم، مانند گردنی که به خاطر دستورات تو، طوق را دور خود پیچیده است.
هوش مصنوعی: اگر اشکهای حسرت از چشمانم بریزد، دور از تو نیست؛ قلب من در برابر روی زیبایت همچون موم است که آتش را تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مجالس محبت یک بار لبخند زده باشد، در نظر دیگران بیارزش و بیمقدار به نظر میرسد، مانند یک مینای خالی و بیاستفاده.
هوش مصنوعی: در مسیر او، هر کجا که نگاه کردم، قصابی را دیدم که قربانیاش به شدت مجروح شده و از سر تا پا در خون غوطهور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است
پس که دیدهست روی او و نام او که شنیده است؟
هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود
ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی
[...]
تا خیال روی او را دیده در تب دیده است
مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است
تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد
دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است
بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد
[...]
چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما
زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم
[...]
تا بنام من زبان خامه ات گردیده است
از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب
قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است
من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای
[...]
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون
عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.