ساقی بیا که باز خراب است حال ما
پیش آر باده ای صنم بیزوال ما
جامی بده که دست نشاطی بهم زنیم
شد خشک در قفس همه اعضا و بال ما
ما در غم تو روز شب ای بیوفا و تو
در خاطرت نمیرسد اصلاً خیال ما
ما خانهزاد محنت و اندوه و ماتمیم
فارغ نشین که دهر ندارد مثال ما
از چشمهسار، قطره آبی نخوردهایم
از آن به شیشه جلوه نماید ، نهالِ ما
قصاب دم مزن که به جایی نمیرسد
فریاد نارسای تو و قیل و قال ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که بیاید و برای او و دوستانش نوشیدنی بیاورد، زیرا حالشان خراب است. او اشاره میکند که به خاطر غم و اندوه عشقش به حالتی خشک و بیحال درآمدهاند. شاعر از بیوفایی معشوقش شکایت میکند و میگوید که او هرگز به یاد آنها نیست. همچنین، او از عذابهایی که مدتهاست تحمل کردهاند صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که زندگیشان پر از درد و رنج است و هیچکس نمیتواند ابراز احساسات آنها را درک کند. در نهایت، او به ناکامی فریاد و اعتراضش اشاره میکند که به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا که حال ما دوباره خراب است. بادهای برای ما بیاور که زیباییاش همیشگی و جاودان است.
هوش مصنوعی: به من جامی بده تا با شادی و نشاطی که داریم، دست به دست هم زنیم. زیرا اعضای بدنم در این قفس خشک و بیحالت شدهاند و پرهای من هم دیگر پرواز نمیکنند.
هوش مصنوعی: ما در غم تو در طول روز و شب میگذرانیم، اما تو حتی به یاد ما هم نیستی.
هوش مصنوعی: ما در این دنیا به سختی و غم عادت کردهایم و مانند ما کسی پیدا نمیشود که به اینگونه زندگی کرده باشد. بنابراین، ای کسی که راحت و آسوده زندگی میکنی، بدان که ما تجربهای منحصر به فرد داریم که نمیتوان آن را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: ما هیچ قطرهای از چشمهسار نخوردهایم تا اینکه نهال ما در شیشه به خوبی دیده شود.
هوش مصنوعی: قصاب را صدا نزن، چرا که فریادهای تو و شلوغی ما به هیچ جا نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بسته دانش تو زبان سوآل ما
ناکرده شرح پیش تو معلوم مآل ما
شام و سحر تصور آثار صنع تست
نقش نگار خانه خواب و خیال ما
درک حقیقت تو محالست بر خیال
[...]
در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما
چون گردباد ریشه ندارد نهال ما
ذاتی است روشنایی ما همچو آفتاب
نقصی نمی رسد به کمال از زوال ما
در حفظ آبرو ز حبابیم تشنه تر
[...]
بالید از رخ تو دل پر ملال ما
از آفتاب به در شد آخر هلال ما
ما ریشه در زمین قناعت دوانده ایم
چون شمع آب میخورد از خود نهال ما
بر چهره شکسته ما، رنگ تهمت است
[...]
از ترک آرزو بفزاید کمال ما
چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما
عاشق فریب نیست بت خردسال ما
چون بار دل کشد صنم نونهال ما
از خویش رفتگان ره جستجوی دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.