قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

ساقی بیا که باز خراب است حال ما

پیش آر باده ای صنم بی‌زوال ما

جامی بده که دست نشاطی بهم زنیم

شد خشک در قفس همه اعضا و بال ما

ما در غم تو روز شب ای بی‌وفا و تو

در خاطرت نمی‌رسد اصلاً خیال ما

ما خانه‌زاد محنت و اندوه و ماتمیم

فارغ نشین که دهر ندارد مثال ما

از چشمه‌سار، قطره آبی نخورده‌ایم

از آن به شیشه جلوه نماید ، نهالِ ما

قصاب دم مزن که به جایی نمی‌رسد

فریاد نارسای تو و قیل و قال ما