گنجور

 
قاسم انوار

درمانده ام از غم جدایی

ای عشق گره گشا کجایی؟

بیگانه مشو ز آشنایان

پیش آی، که نیک آشنایی

دل غرقه بحر تست، جاوید

ای گوهر فرد دلربایی

هر لحظه درود می فرستم

آن دم که سرود می سرایی

در موت و حیات چاره سازی

در کعبه و دیر رهنمایی

در هر دو جهان بجود فردی

در ملک وجود پادشایی

قاسم ز سر وجود برخاست

از جود تو می کند گدایی