گنجور

 
قاسم انوار

تو جام جمی، اما در جام نمیدانی

این رمز نمی بینی، این قصه نمیخوانی

هرگز نبود دل را ذوق سر و سامانی

زان ذوق که من دیدم در بی سر و سامانی

هرچند که یک ذره خالی ز خدا نبود

لیکن چه زند موری با فر سلیمانی؟

بی روی نگار من، وان باغ و بهار من

ای نور، تو تاریکی، ای روضه، تو زندانی

زان پیش که مرگ آید جامی دو بدست آور

چون فوت شود فرصت، چه سود پشیمانی؟

ای عشق، تو درمانی هم راهبر جانی

ای چهره، تو تابانی، ای زلف پریشانی

با این همه خوبیها جان از تو توان بردن

نتوان ز تو جان بردن، الا بگران جانی

در عشق و هوای او با جور و جفا خو کن

هرگز نتوان رفتن این راه بآسانی

قاسم، ره عرفان رو تا هر طرفی بینی

صد کوس اناالحقی صد نعره «سبحانی »

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

از خانه برون رفتم من دوش به نادانی

تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی

از کوه فرود آمد زین پیری نورانی

پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی

چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی

[...]

خاقانی

ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی

فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی

ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی

آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی

لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی

[...]

عطار

ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی

سرمست برون آمد از دیر به نادانی

زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف

در داد صلای می از ننگ مسلمانی

چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش

[...]

عراقی

ترسا بچه‌ای، شنگی، شوخی، شکرستانی

در هر خم زلف او گمراه مسلمانی

از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی

وز ناز و دلال او واله شده هر جانی

بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی

و اندر حشر موران افتاده سلیمانی

می‌بیند و می‌داند یک یک سر یاران را

امروز در این مجمع شاهنشه سردانی

اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه