گنجور

 
قاسم انوار

تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟

بخدا، گر ز خدا یک سر مو می دانی

سر و سامان جهان تفرقه دارد در پی

جندا وقت خوش بی سر و بی سامانی

اندرین شهر که درمان طلبان بسیارند

درد را جوی، چرا در طلب درمانی؟

قیمت تو صفت قدر تو خواهد کردن

عارف خودشو، اگر لؤلوء، اگر مرجانی

گر بدانی که چه شاهی و چه مکنت داری

ملکت هر دو جهان را بجوی نستانی

نفسی راهزن مردم هشیار شوی

نفسی مست شوی راهزن مستانی

گفته بودی که: دل قاسم ما صید که شد؟

این سخن را چه جوابست؟ تو خود میدانی

 
 
 
منوچهری

صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی

زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی

یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی

یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی

از حد و غایت نافرمانی در مگذر

[...]

قطران تبریزی

هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی

درد او را نکند هیچ خورش درمانی

همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد

نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی

چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد

[...]

سوزنی سمرقندی

رومه سوزک مژه میکنی از نادانی

ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی

جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی

مژه وارونه چه کردند ترا میدانی

مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را

[...]

انوری

یافت احوال جهان رونق جاویدانی

چرخ بنهاد ز سر عادت بی‌فرمانی

در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه

بر رخ روز درآرند شب ظلمانی

باز در معرکه چون صبح سنان‌شان بدمد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه