تا بکی شیوه تقلید و ره آسانی؟
بخدا، گر ز خدا یک سر مو می دانی
سر و سامان جهان تفرقه دارد در پی
جندا وقت خوش بی سر و بی سامانی
اندرین شهر که درمان طلبان بسیارند
درد را جوی، چرا در طلب درمانی؟
قیمت تو صفت قدر تو خواهد کردن
عارف خودشو، اگر لؤلوء، اگر مرجانی
گر بدانی که چه شاهی و چه مکنت داری
ملکت هر دو جهان را بجوی نستانی
نفسی راهزن مردم هشیار شوی
نفسی مست شوی راهزن مستانی
گفته بودی که: دل قاسم ما صید که شد؟
این سخن را چه جوابست؟ تو خود میدانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به نقد و بررسی زندگی و تلاشهای انسانی میپردازد. شاعر از شیوههای تقلید و راههای آسان کسب دانش و موفقیت انتقاد میکند و به اهمیت درک عمیق از خود و موقعیتهای زندگی اشاره دارد. او از تفرقه و بیسامانی در دنیا سخن میگوید و به این نکته میپردازد که در دنیای پر از دردمندان، چرا همچنان به دنبال درمان نمیگردیم. شاعر تأکید میکند که ارزش شخصیت انسان به ویژگیهای اوست و اگر فرد خود را بشناسد، میتواند به بالاترین مقامها دست یابد. همچنین، از خطراتی که افراد هوشیار و مست در زندگی با آن مواجهند، هشدار میدهد و در نهایت به مسأله عشق و دلبستگی اشاره میکند که در آن به صید شدن دل قاسم اشاره شده است.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی از دیگران تقلید کنی و به آسانی راه بروی؟ به خدا، اگر یک تار موی واقعی خدا را بشناسی...
هوش مصنوعی: دنیا در حالتی از بینظمی و تفرقه قرار دارد و در طول زمان، خوشیهای واقعی بدون هیچ سامان و ترتیبی به دست میآید.
هوش مصنوعی: در این شهر که مردم بسیاری در جستجوی درمان هستند، چرا تو به دنبال درمان نمیروی؟
هوش مصنوعی: ارزش و مقام تو به ویژگیهای تو بستگی دارد. اگر گرانبهایی همچون لؤلؤ(مروارید) یا مرجان باشی، به همان اندازه مورد توجه و احترام خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر بدانی که چقدر قدرت و ثروت داری، باید تلاش کنی تا سلطنت و نعمتهای هر دو جهان را به دست آوری.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در زندگی انسان میتواند به اندازهای هوشیار و بیدار باشد که به دیگران آسیب نرساند، و گاهی هم ممکن است به حالت سرمستی و نشئگی برسد که خود را به خطر بیندازد.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که دل قاسم ما چه زمان به دام افتاد؟ به این سؤال چه پاسخی باید داد؟ تو خود بهتر میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما! گرد سرم چند همیگردانی
زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی
یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی
از حد و غایت نافرمانی در مگذر
[...]
هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی
درد او را نکند هیچ خورش درمانی
همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد
نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی
چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد
[...]
رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
[...]
یافت احوال جهان رونق جاویدانی
چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه
بر رخ روز درآرند شب ظلمانی
باز در معرکه چون صبح سنانشان بدمد
[...]
ای خدا! دار درین ساحت دهر فانی
صدر دین را ببزرگان دگر ارزانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.