گنجور

 
قاسم انوار

وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری

یقین که از غم هجران دوست جان نبری

ببانگ الله اکبر نمی شوی بیدار

که پیش زمره عشاق گنگ و کور و کری

بیا، برای افاضت، بیا، برای کرم

که بسته را تو کلیدی و علم را تو دری

تراست لطف و کرم، هم باول و آخر

ز لطف چاره من بر، که شاه چاره بری

نظر بروی تو داریم و روز و شب شادیم

بحال ما نظری کن، که صاحب نظری

سرم بملک دو عالم ز فخر در گذرد

اگر بگوشه چشمی بسوی مانگری

دلم ببردی و دینم، نه مهر ماند و نه کین

به پیش قاسم مسکین حریف جمله بری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode