وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری
یقین که از غم هجران دوست جان نبری
ببانگ الله اکبر نمی شوی بیدار
که پیش زمره عشاق گنگ و کور و کری
بیا، برای افاضت، بیا، برای کرم
که بسته را تو کلیدی و علم را تو دری
تراست لطف و کرم، هم باول و آخر
ز لطف چاره من بر، که شاه چاره بری
نظر بروی تو داریم و روز و شب شادیم
بحال ما نظری کن، که صاحب نظری
سرم بملک دو عالم ز فخر در گذرد
اگر بگوشه چشمی بسوی مانگری
دلم ببردی و دینم، نه مهر ماند و نه کین
به پیش قاسم مسکین حریف جمله بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و جستجوی وصال معشوق اشاره دارد. شاعر به اهمیت عشق و درد هجران پرداخته و میگوید که باید جان خود را برای وصال یار فدای کند. او از معشوق میخواهد که به او نگاهی بیفکند و محبتش را شانسی برای او قرار دهد. شاعر تأکید میکند که تنها لطف و کرم معشوق است که میتواند او را نجات دهد و به زندگیاش معنا ببخشد. در نهایت، او به حسرت و آرزوی رسیدن به یار و زیبایی نگاه او اشاره میکند، که میتواند همه غمها و مشکلاتش را به راحتی حل کند.
هوش مصنوعی: دوستی را با تمام وجود به دست آور، زیرا اگر این کار را نکنی، بیتردید از درد جدایی او جانت در امان نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: با صدا و فریاد "الله اکبر" بیدار نمیگردی، چون در میان جمع عاشقان، همچنان ناشنوا و نابینا باقی میمانی.
هوش مصنوعی: بیایید تا از نعمتها و رحمتهای شما بهرهمند شویم، شما که درهای دانش و فهم را به روی ما گشودهاید و کلید تمام درها در دستان شماست.
هوش مصنوعی: لطف و کرم تو همیشگی است و در هر حال به من کمک میکند. از آغاز تا انتها، تنها راه نجات من همین عشق و صفای توست، که تو خودت بهترین حلال مشکلاتی.
هوش مصنوعی: ما همیشه به تو نگاه میکنیم و روز و شب به خاطر حال خود شاد هستیم. فقط به ما نظری بیفکن، چون تو کسی هستی که میتوانی معتبر و صاحب نظر باشی.
هوش مصنوعی: اگر فقط با یک نگاه به من بیندازید، آنقدر مفتخر و شادم که حتی برترین مقامها و دنیاها هم نمیتوانند این احساس را از من بگیرند.
هوش مصنوعی: دل مرا بردی و ایمانم را هم، دیگر نه دوستی باقی ماند و نه دشمنی. در برابر قاسم مسکین، همه دوستان حریف شدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری
بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو
بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری
چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای
[...]
ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری
تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری
توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش
عفیفه مریم مر پور خویش را پدری
به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی
[...]
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
[...]
بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری
خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری
ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر
چو یادم آید از آن سی ستاره سحری
بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو
[...]
اگر به داد بود نام شاه دادگری
وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری
چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی
چو روز رزم شود آسمان با کمری
فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.