ای عشق دل فروز، که شاه مظفری
دل را نگاه دار، که سلطان کشوری
گر گویمت که: مرشد راهی، عجب مدار
ما راه می رویم و درین ره تو رهبری
جانرا بکف نهاده و خوش کف زنان و مست
این راه می رویم بوصف قلندری
در راه عشق رسم تکلف ز راه نیست
محکوم عشق گردی، اگر خود غضنفری
گر یار گویدت که: دل و جان و سر بباز
تسلیم راه باش و مکن فکر سرسری
ما بنده توایم، بهر جایگه که هست
وز شان تست قاعده بنده پروری
باری، ز روی لطف نظر کن بقاسمی
ای آفتاب روی ترا ماه مشتری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و پیروی از آن است. شاعر عشق را به عنوان یک رهبر و مرشد معرفی میکند که انسان را در مسیر زندگی هدایت میکند. او به زیبایی و شادی در این راه اشاره میکند و میگوید باید با دل و جان در این مسیر قدم برداشت. در محبت، تکلف و تصنع جایی ندارد و باید به زبان عشق تسلیم بود. شاعر عشق را به آفتاب و معشوقش را به ماه تشبیه میکند و از او میخواهد که با لطف و محبت به او نظر کند. در کل، این شعر به اهمیت عشق و وفاداری به آن میپردازد.
هوش مصنوعی: ای عشق روشنیبخش دل، لطفاً قلب شاه مظفری را حفظ کن، زیرا او فرمانروای سرزمینی است.
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویم که ما معلمی برای راه داریم، تعجب نکن. ما در این مسیر حرکت میکنیم و در این راه، تو هدایتگر ما هستی.
هوش مصنوعی: جان خود را به دست گرفته و با شادی و سرخوشی در این مسیر پرسه میزنیم، همچون یک قلندر بیپروا.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق هیچ نیازی به تظاهر و ظاهر سازی نیست. اگر واقعا عاشق هستی، نباید به خودت سختی و زحمت بدهی.
هوش مصنوعی: اگر محبوب به تو بگوید که باید دل و جان و همه وجودت را فدای او کنی، باید با تمام وجود تسلیم شوی و به مسائل سطحی فکر نکنی.
هوش مصنوعی: ما خدمتگزار تو هستیم، در هر جایی که باشیم و این از ویژگیهای توست که خوب بندگان خود را تربیت میکنی.
هوش مصنوعی: بنابراین، به خاطر لطف و محبتت، به من نگاه کن ای خورشید، چون چهرهات مانند ماه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.