گنجور

 
قاسم انوار

زان نکهت مشکین،که همی آید از آن سو

تا فانی مطلق نشوی دل نبرد بو

چون مست شدی مسکن جان، لجه دریاست

هشیار شدی، جانب بحر آ، ز لب جو

آن ماه جهان از همه رو ظاهر و پیداست

چون فاخته تا چند زنی نعره که: کو،کو؟

گر یار ندیدیدی، بطلب در همه جایی

تا یار نبینی نشود کار تو نیکو

میزان خدا عقل شریفست درین راه

گر تو سبک آیی نبود عیب ترازو

من عاشق آن روی دل افروزم و حیران

زاهد دهدم توبه ز روی تو،زهی رو!

قاسم، دل و جان ره نبرد جانب مقصود

تا نشنود از لطف ازل بانگ «تعالوا»!

 
 
 
منوچهری

نارنج چو دو کفهٔ سیمین ترازو

هردو ز زر سرخ طلی کرده برون سو

آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ

وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو

ابن یمین

چون ذره هوا میکند ای ماه ز هر سو

دلها بتو خورشید رخ غالیه گیسو

بی روی تو گل خار بود اهل خرد را

هر چند که در حسن کند جلوه بصد رو

دانی بچه رو ماه نو انگشت نمایست

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
کمال خجندی

گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو

صد آه کشد از جگر سوخته آهو

خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم

از ریخته ذوق است و طرب در سر هندو

صد حسن به آن رخ تو به یک دفعه فروشی

[...]

ناصر بخارایی

از غصهٔ بیماری آن نرگس جادو

دوتاه شد آن حاجب افسونگر هندو

شمعی‌ست جبین تو که از نور الاهی

آویخته از گوشهٔ محراب دو ابرو

اوصاف رخ لیلی و آوازهٔ مجنون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه