زان نکهت مشکین،که همی آید از آن سو
تا فانی مطلق نشوی دل نبرد بو
چون مست شدی مسکن جان، لجه دریاست
هشیار شدی، جانب بحر آ، ز لب جو
آن ماه جهان از همه رو ظاهر و پیداست
چون فاخته تا چند زنی نعره که: کو،کو؟
گر یار ندیدیدی، بطلب در همه جایی
تا یار نبینی نشود کار تو نیکو
میزان خدا عقل شریفست درین راه
گر تو سبک آیی نبود عیب ترازو
من عاشق آن روی دل افروزم و حیران
زاهد دهدم توبه ز روی تو،زهی رو!
قاسم، دل و جان ره نبرد جانب مقصود
تا نشنود از لطف ازل بانگ «تعالوا»!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از شعر حافظ است که به مضامین عشق و عرفان اشاره دارد. در بیتهای این شعر، شاعر به زیبایی و عطر دلانگیز معشوق اشاره میکند و از گم شدن در عشق سخن میگوید. او به مستی ناشی از عشق و جستجوی معشوقی میپردازد و بیان میکند که تا زمانی که معشوق را نیابد، کارش نیکو نخواهد بود. همچنین تأکید میکند که عقل باید در این مسیر به عنوان معیار عمل کند و در نهایت به عشق و عشقورزی به معشوق اشاره دارد، حتی اگر زاهدی به او توبه کند. در نهایت، شاعر بر اهمیت فضل و لطف الهی و نداهایی که از سوی خداوند میآید، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: از آن عطر خوش بویی که از آن طرف میآید، تا وقتی که به نابودی کامل نرسی، دل را از بوی آن نمیتوانی برداشت.
هوش مصنوعی: وقتی که مست و شاداب شدی، روح تو مانند دریاست. زمانی که هوشیار شدی، به سمت دریا برو و از لبهی چشمه آب بنوش.
هوش مصنوعی: این ماه که در جهان بیشتر از همه نمایان و مشخص است، مانند یک پرنده فاخته است. پس تا چه زمانی قصد داری فریاد کنی که: کجا هستی؟
هوش مصنوعی: اگر یار را ندیدهای، در هر جا بگرد تا او را پیدا کنی؛ زیرا اگر یار را نبینی، کارهای تو بر وفق مراد نخواهد بود.
هوش مصنوعی: خداوند میزان و معیار را عقل نیکو قرار داده است. اگر در این مسیر به صلح و آرامش درآیی، دیگر مشکلی در سنجش و اعتبار وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من عاشق آن چهرهای هستم که چنان شعلهای در دل میافروزد و برای همین گیج و حیران به زاهد میگویم که از روی تو توبه کنم، ای زیبایی بزرگ!
هوش مصنوعی: قاسم، با تمام وجودش به راه نمیرود تا به هدف نرسد، زیرا نمیخواهد از محبت و مهربانی الهی ندای «بیایید» را بشنود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نارنج چو دو کفهٔ سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برون سو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرکدل جادو
چون ذره هوا میکند ای ماه ز هر سو
دلها بتو خورشید رخ غالیه گیسو
بی روی تو گل خار بود اهل خرد را
هر چند که در حسن کند جلوه بصد رو
دانی بچه رو ماه نو انگشت نمایست
[...]
در ظلمت اسکندرم از حسرت لعلت
ماننده ی خواجو
گر تیر کشی از طرف غمزهٔ جادو
صد آه کشد از جگر سوخته آهو
خونم چو شود ریخته مستی کند آن چشم
از ریخته ذوق است و طرب در سر هندو
صد حسن به آن رخ تو به یک دفعه فروشی
[...]
از غصهٔ بیماری آن نرگس جادو
دوتاه شد آن حاجب افسونگر هندو
شمعیست جبین تو که از نور الاهی
آویخته از گوشهٔ محراب دو ابرو
اوصاف رخ لیلی و آوازهٔ مجنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.