چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عمو؟
چه فتادت که روانی بسوی بحر چو جو؟
ایمن آباد خداوند جهانست این بحر
تو ازین بحر بجز موج فنا هیچ مجو
بخدا، گر سر مویی ز تو باقی باشد
ره بدریای معانی نبری یک سر مو
وصف حسنت نتوان گفت بصد شرح و بیان
مگر آیینه بگوید سخن روی برو
هر کسی را به خدا گرچه خدا داد جزا
«امنا» را «امناهم »، «فسقا» را «فسقوا»
عاشقانند که در بند عهود حقند
وصف ایشان چه توان گفت ز حال «صدقوا»؟
دوست در جلوه گری آمد و قاسم حیران
«کل من حیر فی العشق فقد اتصلوا»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و جذابیت معشوق میپردازد و از احساسات عمیق خود نسبت به او صحبت میکند. او به عمو اشاره میکند که چه چیزی باعث شده او دل ببازد و به سوی معشوق برود. در این بحر عشق، تنها فنا و نابودی وجود دارد و هر چیز دیگری بیمعناست. شاعر تأکید میکند که اگر حتی جزئی از معشوق باقی باشد، هیچکس نمیتواند به عمق معانی عشق دست یابد. وصف زیبایی معشوق نیز تنها با یک آیینه قابل بیان است. همچنین اشاره میکند که خداوند به هر کس جزا میدهد و عاشقان واقعی کسانی هستند که به عهد خود با خدا وفادارند. در پایان، به این نکته میپردازد که همه کسانی که در عشق حیران هستند، در واقع به عشق دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی خطاب به عمو است و از او میپرسد که چه اتفاقی برایش افتاده که دل و احساساتش را از دست داده است. همچنین، از او میپرسد که چه چیزی باعث شده تا مانند جویبار به سوی دریا روانه شود. در واقع، این سوالات به بررسی تغییرات احساسی او و انگیزههایش میپردازد.
هوش مصنوعی: این دنیا و زندگی، امن و آرامش و برکت خداوند است. در این دریا، جز امواج فانی و زائل، چیز دیگری نیابید.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، اگر حتی یک موی کوچک از تو باقی بماند، نمیتوانی به عمق دریاهای معانی راه یابی.
هوش مصنوعی: به زیبایی تو نمیتوان با کلمات و توصیفهای مختلف صحبت کرد، تنها آینه میتواند صحبت کند و چهرهات را نشان دهد.
هوش مصنوعی: هر فردی بر اساس اعمال و رفتار خود پاداش میگیرد؛ افراد مؤمن و راستگو به آرامش و امنیت خواهند رسید، در حالی که فاسدان عاقبت کارشان به فساد و تباهی میانجامد.
هوش مصنوعی: عاشقان کسانی هستند که به پیمانهای خداوندی متعهدند. دربارهٔ حال و ویژگیهای آنها چه میتوان گفت و چگونه میتوان وصفشان کرد؟
هوش مصنوعی: دوست با زیبایی خود پیش آمد و قاسم در حیرت ماند. هر کسی که در عشق حیران شود، به حقیقت وصل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو
مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو
لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز
روی شسته بحشاشات و تراک و مازو
از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین
[...]
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو
همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو
پر شود خانه دل ماه رخان زیبا
[...]
آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو
امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو
امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم
جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو
هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج
[...]
ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو
گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو
که شب از روز شناسد بیقین گر نبود
طره و چهره تو مایه ده ظلمت وضو
گر چو پروانه ز غم سوخت رقیبت چه غم است
[...]
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.