گنجور

 
قاسم انوار

تو محیطی و دیگران همه جو

همه را روبتست، از همه رو

تا سر مویی از تو برجایست

نبری ره بدوست، یکسر مو

با همه همدمی و هم نفسی

همه جویان که : دوست کو، کو، کو؟

جمله در جمله است فی الجمله

همه را گر بجویی، از همه جو

نیل مقصود در فنا آمد

سر بنه، جان بنه، بهانه مجو

گر تو غواص بحر تحقیقی

در بدریا طلب،مجو از جو

گر تو بیمار عشق جانانی

قاسمی، « لاطبیب الا هو »