گنجور

 
قاسم انوار

مرآت اوست جمله ذرات کاینات

«یا عاشقین، قوموا، حیوا علی الصلات »

در کوی عشق او بادب رو، که گفته اند :

در طور عاشقی حسناتست سیئات

ای آرزوی جان، چه کنم من دوای دل؟

بی تو نه خواب دارم و نه صبر و نه ثبات

جان مست روی تست، که آن روی دلفروز

صبحیست از سعادت و روزیست از نجات

زار و نزار تست، دلم هر کجا که هست

جان دوستدار تست، اگر موت اگر حیات

بسم الله، ار بخون دلم مایلی بگو

روزی مبارک آمد و شب لیلة البرات

گفتند: قاسمی ز هوای تو جان نبرد

در خنده رفت یار و چنین گفت «مات مات »