گنجور

 
قاسم انوار

از عیان گر واقفی، بگذر ز عین

«این تمشی؟ این تمشی؟ این این »؟

«نحن اقرب » گفت «من حبل الورید»

مقصد عالم تویی در نشأتین

گر تو زینی دور باش از شین نفس

هر دو با هم راست ناید زین و شین

تا ترا جهل جبلی غالبست

وا ندانی شین را هرگز ز زین

سخت محرومی و بس بی بهره ای

چون مسلط شد یزیدت بر حسین

شارب شرب خدا جان و دلست

پیش خواجه سبلتست و شاریین

قاسمی را کی توانی دید راست؟

چونکه غالب گشت بر عین تو غین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

حکمتی بشنو به فضل ای مستعین

پاک چون ماء معین از بومعین

چون بهشتت کی شود پر نور دل

تا درو ناید ز حکمت حور عین؟

دل به حورالعین حکمت کی رسد

[...]

مسعود سعد سلمان

دین روز ای روی تو آگفت دین

می خور و شادی کن و خرم نشین

با می و می خوردن دین را چه کار

می خور و می نوش و قوی دار دین

هر گنهی کز می حاصل شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه