دل آشفته دارم، چشم پر خون
تنم عورست و جانم گنج قارون
بجانان آشنا شو، تا ببینی
میان گنج جان گنج فریدون
ز عالم فتنه برخیزد بیک بار
چو بر دوش افگنی آن زلف میگون
دلم آشفته گردد، عقل حیران
بدامانم بریزد اشک گلگون
مراد عاشقان آن روی نیکوست
که هرچند روز افزون روزی افزون
کسی کو مست آن دیدار باشد
چه جای باده نابست و افیون؟
دعای قاسمی دیدار یارست
بتشریف اجابت باد مقرون!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان را که بیمن حال تو چون؟
همیدونی چو من دیدم به نوروز؟
خبر بفرست اگر هستی همیدون
درختانت همی پوشند مبرم
[...]
چو نشکوهید او را دل ز جیحون
چرا بشکوهد از حال دگرگون
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون
درآمد موکب عید همایون
که بر صاحب مبارک باد و میمون
سپهر مجد مجدالدین که شاهان
ز مجدش ملک را کردند قانون
عدو بندی که کلکش در دهاده
[...]
نه خورشید جهان کاین چشمهٔ خون
بدین کار است گردان گرد گردون
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.