گنجور

 
قاسم انوار

همه بودند که گفتند بپیدا و نهان

که: بپیدا و نهان غیر خدا هیچ مدان

این که گفتیم و شنیدیم مسلم داریم

سخنی بود که گفتند هم از عین عیان

یار گفتست: منم خسرو خوبان جهان

نیک گفتست، ببینید، زهی لطف بیان

جان من بنده عشقست که «لاتسأل » ازو

جان چه باشد؟ بچه ارزد بر آن جان جهان؟

جان اگر می طلبد بنده فرمان ویم

جان ببازیم، بیاییم برش جامه دران

دوش می گفت دل من: بیقین اوست همه

فرق بسیار شد از هیچ مدان تا همه دان

قاسمی را ز غم عشق برون آوردی

بنده رای توام، هرچه که باشد فرمان