گنجور

 
قاسم انوار

عشق و معشوق و عاشق حیران

هر سه یکیست در طریق عنان

هر سه یکیست در طریقت عشق

عشق و معشوق و عاشقی همه دان

چشم بینا کجاست؟ تا بیند

عین آن یار در همه اعیان

یک سخن را قبول کن از من

هوشیاری، مرو بر مستان

گر گذاری کنی بدان مجلس

همه جا روح و راحت و ریحان

فتنه قایم شدست در عالم

بنشین، دوست، فتنه را بنشان

توسن قاسمی عجب تندست

لاجرم در کشیده ایم عنان