گنجور

 
قاسم انوار

ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرستان

مطرب چو تو باشی، چه غم از نعره مستان؟

ای جان و جهان، وصف تو گفتن نتوانم

زلف تو شب و روز رخت شمع شبستان

در کوی غمت با سر و سامان نتوان رفت

صد جان بفدای تو، چه جای سر و سامان؟

جان طالب درد تو، زهی صفوت آدم!

دل غرقه شوق تو، زهی ملک سلیمان!

هر چند غمت سوخت فراوان دل ما را

دارد دل ازین قصه بسی شکر فراوان

با آنکه خدا با همه ذرات محیطست

از مشرب بوجهل مجو صفوت سلمان

قاسم، سر تسلیم بنه، صید فنا باش

درمان غم عشق ندیدیم،چه درمان؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

این گنبد گردان که برآورد بدین سان

…ـان

ای منظره و کاخ برآورده به خورشید

تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان

فرخی سیستانی

تاچون ز در باغ درآید مه نیسان

از دیدن او تازه شود روی بساتین

ناصرخسرو

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان

چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟

من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز

یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان

ناگاه گلستانش پدید آرد گلها

[...]

ازرقی هروی

المنه لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگر باره درخشان

المنه لله که آراست دگر بار

دیوان خراسان بسزاوار خراسان

المنه الله که از کشتی عصمت

[...]

قطران تبریزی

آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان

از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان

هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد

هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان

گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه