ساقی چو تو باشی، همه جا باده پرستان
مطرب چو تو باشی، چه غم از نعره مستان؟
ای جان و جهان، وصف تو گفتن نتوانم
زلف تو شب و روز رخت شمع شبستان
در کوی غمت با سر و سامان نتوان رفت
صد جان بفدای تو، چه جای سر و سامان؟
جان طالب درد تو، زهی صفوت آدم!
دل غرقه شوق تو، زهی ملک سلیمان!
هر چند غمت سوخت فراوان دل ما را
دارد دل ازین قصه بسی شکر فراوان
با آنکه خدا با همه ذرات محیطست
از مشرب بوجهل مجو صفوت سلمان
قاسم، سر تسلیم بنه، صید فنا باش
درمان غم عشق ندیدیم،چه درمان؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به زیبایی و جذابیت ساقی و مطرب اشاره میکند و تأکید میکند که در حضور چنین کسانی، نگرانی از سر و سامان زندگی دیگر اهمیتی ندارد. او عاشق زیبایی و صفای معشوق است و describing میکند که چگونه دلش از شوق او غرق شده است. برغم همه غمها و سوختن دلها، شاعر از عشق و زیبایی معشوق شکرگزاری میکند و به جستجوی صفای حقیقی در وجود معشوق میپردازد. در نهایت، او به تسلیم در برابر عشق و پذیرش سرنوشت اشاره دارد و میگوید که هیچ درمانی برای غم عشق نیافته است.
هوش مصنوعی: اگر تو ساقی باشی، در هر جا افرادی که به می گساری عشق دارند، وجود دارند. و اگر تو نوازندهای چون مطرب باشی، پس چرا باید از صدا و فریاد میگساران نگران باشی؟
هوش مصنوعی: ای جان و جهانی که در تو هست، نمیتوانم تو را توصیف کنم. موهای تو همچون شب و روز هستند و چهرهات مانند شمعی در خانهی شب است.
هوش مصنوعی: در کوچههای عشق تو، نمیتوان با آرامش و امنیت رفت. جانهای زیادی به پای تو فدای میشوند، پس چه نیازی به آرامش و امنیت است؟
هوش مصنوعی: جان عاشق تو، چه شکوهی دارد! دل من پر از عشق توست، چه قدرتی دارد!
هوش مصنوعی: با وجود اینکه غم تو دلی را از درد فراوان سوزانده، اما دل ما به خاطر این داستان شکرگزاری زیادی دارد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خداوند در سراسر جهان هستی حضور دارد، اما به دنبال سخنانی در مورد شخصیت یا صفات سلمان نرو.
هوش مصنوعی: قاسم، سر خود را به تسلیم فرود آور، و به مانند یک شکار در دنیای فانی باش؛ چرا که راهی برای برطرف کردن درد عشق نمیشناسیم، پس چه درمانی وجود دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این گنبد گردان که برآورد بدین سان
…ـان
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن او تازه شود روی بساتین
این گنبد پیروزهٔ بیروزن گردان
چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟
من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز
یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان
ناگاه گلستانش پدید آرد گلها
[...]
المنه لله که خورشید خراسان
از برج شرف گشت دگر باره درخشان
المنه لله که آراست دگر بار
دیوان خراسان بسزاوار خراسان
المنه الله که از کشتی عصمت
[...]
آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان
از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان
هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد
هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان
گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.