دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان
ای مایه شادیها، ای دولت جاویدان
در جمله جهان گشتم، خوبان جهان دیدم
آنیست ترا، ای جان، برگوی: چه چیزست آن؟
می پویم و می مویم، پیوسته همی گویم :
یا رب، تو کرم فرما این درد مرا درمان
این توبه و زهد ما دانی بچه می ماند؟
دشوار بود بستن، بشکستن آن آسان
در عقل تمناها، در عشق تو لاها
ای دوست، بیابنشین، جامی بده و بستان
دوری منما از ما، رو دیده دل بگشا
تا نور یقین بینی در عین همه اعیان
آنجا که خدا باشد صد عیش و ولا باشد
حیران بچه می مانی؟ ای قاسم سرگردان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احوالات عاشقانه و longing شاعر به معشوق است. او به جستجوی معشوق در همه جهان میپردازد و به این نکته اشاره میکند که عشق و آرزوهای او در برابر آنچه که برایش مهم است، یعنی معشوق و لطف خدا، ناچیزند. شاعر از درد و رنجی که به خاطر دوری از معشوق تحمل میکند، سخن میگوید و از خداوند کمک و درمان میطلبد. در پایان، به ارتباط نزدیک با خداوند و عیش و خوشی در نزد او نیز اشاره شده است. شاعر به دنبال روشنی و یقین از طریق عشق است و حس میکند که با دوری از محبوب، سردرگم و حیران شده است.
هوش مصنوعی: دل به تو توجه دارد، اما این توجه پنهان است ای منبع شادیها، ای منبع خوشبختی ابدی.
هوش مصنوعی: در دنیا سفر کردهام و زیباییهای زیادی را دیدهام، اما هیچکدام از آنها به تو نمیرسند، ای جان، بفرما بگو: آنچه که تو هستی چیست؟
هوش مصنوعی: من همیشه مشغول نوشیدن شراب هستم و در دل میگویم: ای پروردگار، لطف کن و این درد و رنج مرا درمان کن.
هوش مصنوعی: توبه و زهدی که ما داریم، تو میدانی چه حالتی دارد؟ برداشتن آن به مراتب سادهتر از اقدام به ایجاد کردنش بود.
هوش مصنوعی: در فهم عقل، خواستهها و آرزوها را آزاد گذاشتهام، اما در عشق تو هیچ خواستهای ندارم. ای دوست، کنارم باش، و جامی به من بده تا نوش جان کنم و بگیرم.
هوش مصنوعی: از ما دور نشو، چشمان دل را باز کن تا نور یقین را در واقعیت همه چیز مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: در جایی که خدا حضور دارد، شادی و سروری بسیار خواهد بود. آیا تو همچنان در حیرت و سردرگمی باقی خواهی ماند، قاسم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
[...]
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش
صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان
دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم
[...]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
[...]
چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان
خاینده هردونی چون گوشت برای نان
ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی
از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان
تا چند کمیت می افتاده ترا در سر
[...]
رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
کز یار دروغیها از صدق به و احسان
حال است محال او مزد است وبال او
عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان
نرم است درشت او کعبهست کنشت او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.