دوست در مجلسست و جان در جان
این جرس از چه می کند افغان؟
ساقیا، رطل می گران تر کن
سرمستان شنو هم از مستان
این شراب خدا ز یک جامست
باده یک، نشأئه صد هزار جهان
هله! ای عشق هادی و مهدی
که تویی اصل جوهر انسان
دو سه جام دگر تصدق کن
کز خمار آمدم بجان، ای جان
تا بگویم ز ملک و از ملکت
تا بگویم ز واجب و امکان
گفت: قاسم بیا، عنان درکش
کس نداند زبان این مرغان
سرمگو، کاحمقان فراوانند
که ندانند حجت و برهان
دو سه روزی دگر تحمل کن
که ندارد حدیث ما پایان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی نشئگی و عشق است. شاعر در جمع دوستانش حضور دارد و با احساساتی عمیق به سرودن پرداخته است. او با استفاده از تشبیهات و تصاویر زیبا، به سرمستی و شراب به عنوان نمادی از عشق و روح الهی اشاره میکند. در اینجا، عشق به عنوان جوهر انسانیت معرفی شده و شاعر از ساقی میخواهد که شراب بیشتری بریزد تا این حالت سرمستی ادامه پیدا کند. او همچنین به دوستی و یگانگی میان انسانها اشاره میکند و از دیگران میخواهد که به حرفهای عمیق او توجه کنند. این شعر به شدت بر روی عشق و وجود انسانی تأکید میکند و بیانگر حالتی روحانی و عاطفی است.
هوش مصنوعی: دوست در کنار من است، اما چرا این زنگ (جرس) به ناگهان آواز میدهد و ناله میکند؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و مقدار بیشتری شراب در میگساری که غرق در مستی هستند، بریز تا آنها از حال و هوای شورهی خود بیشتر آگاه شوند.
هوش مصنوعی: این شراب الهی از یک جام سرچشمه میگیرد و بادهای است که میتواند به هزاران جهان زندگی و حرکت ببخشد.
هوش مصنوعی: سلام! ای عشق، که تو راهنما و هدایتگر هستی و خود تو جوهر اصلی وجود انسان به شمار میروی.
هوش مصنوعی: لطفاً چند جام دیگر به من بده که از مستی آمدهام، ای جان.
هوش مصنوعی: من میخواهم از سرزمین و سلطنت صحبت کنم، و همچنین از چیزهایی که ضروری و ممکن هستند.
هوش مصنوعی: گفت: قاسم، بیا و مهار را بگیر، هیچکس زبان این پرندگان را نمیداند.
هوش مصنوعی: نگو که افراد نادان زیادی وجود دارند که حقیقت و دلیل را درک نمیکنند.
هوش مصنوعی: چند روز دیگر صبر کن، زیرا داستان ما هرگز پایان نمییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد کن: زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده، ستان
جعد مویانت جعد کنده همی
ببریده برون تو پستان
پیر فرتوت گشته بودم سخت
[...]
آمد ای شاه دوش ناگاهان
فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو ز دوده سخن
تیز چون تیغ تو گشاده زبان
گفت با من زهر دری و شنید
[...]
جاودان شاد باد شاه جهان
دولت او قوی وبخت جوان
تندرستیش باد و روزبهی
کامکاری و قدرت و امکان
همچو دلها بدوفروخته باد
[...]
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند و بارشان انسان
بار مانند تخم خویش بود
سر بیابی چو یافتی پایان
چون سخنگوی بود آخر کار
[...]
ای ببالا بلای آزادان
آرزوی دلی و رنج روان
تنم از عشق تو نوان و نزار
دلم از رنج تو نژند و نوان
آرزوی جوان و پیری تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.