این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل و جان
که فدای قدمت باد همه جان و جهان
همچو تو یار نبودست بعالم کس را
همه بینی، همه دانی، همه جانی، همه جان
ما بهر جای که بودیم و بهر نشائه که بود
عاشق روی تو بودیم بپیدا و نهان
دلم از کوی تو هرگز نرود جای دگر
عشق تو دار امان آمد و دریای عمان
ما درین بحر فنا گرچه شناور گشتیم
عشق دریای محیطست، ندارد پایان
همه جا قصه این عشق معربد دیدم
جمله آفاق بگشتم، ز کران تا بکران
قاسم، از کوی خرابات چه دیدی؟ برگوی
همه دلها متأله، همه جانها حیران!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق عمیق و مستی ناشی از آن صحبت میکند. شاعر به معشوق خود اشاره میکند و میگوید که هیچ کس همچون او در جهان نیست. عشق به او باعث شده که در هر جایی که باشند، دل و جانشان برای او باشد. شاعر اعتراف میکند که هیچگاه دلش به جای دیگری نمیرود و عشق معشوقش همانند دریایی بیپایان است. همچنین از تجربههای عاشقانهی خود در مکانهای مختلف میگوید و در نهایت از شنیدن داستانهای عشق در کوی خرابات سخن میگوید که همه را حیرتزده کرده است.
هوش مصنوعی: به کجا میروی در حالی که اینقدر مست و شیدا هستی؟ ای دل و جان، من تمام وجودم را فدای قدمهای تو میکنم، تو را با تمام جان و جهانم میپرستم.
هوش مصنوعی: هیچ یاری در دنیا شبیه تو وجود ندارد؛ تو همه چیز را میبینی، همه چیز را میدانی و تمام جان هستی.
هوش مصنوعی: ما در هر مکانی که بودیم و در هر شرایطی که قرار داشتیم، همواره عاشق چهره تو بودیم، چه به صورت آشکار و چه در خفا.
هوش مصنوعی: دل من هرگز نمیتواند به جای دیگری برود، چون عشق تو به من پناه داده و مانند دریای عمان در عمق و وسعتش است.
هوش مصنوعی: ما در این دریای نابودی اگرچه غرق شدهایم، اما عشق مانند دریای وسیع و بیپایانی است که هیچگاه به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: در هر جایی که رفتم، داستان این عشق را مشاهده کردم. به هر گوشهای از جهان سفر کردم و همه جا را گشتم.
هوش مصنوعی: قاسم، از جایی که بیپروایی و عشق و شیدایی حاکم است چه چیزهایی مشاهده کردی؟ بگو که همه دلها در شوق و شیدایی هستند و همه جانها در حیرت و دلتنگی به سر میبرند!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.