یارم ز در در آمد، وشتن کنید وشتن
این خانه را به وشتن گلشن کنید، گلشن
یارم ز در درآمد، با حسن و زیب و با فر
گفتم وفا نداری، خندید و گفت:«سن سن »
ای پادشاه جانها وی راحت روانها
اول «سنی سیورم » آخر «سنی سیورمن »
در خانقاه صورت، در گوشه های معنی
هم بوده ایم با تو در دیرهای ارمن
من مست عشق یارم، مشتاق آن نگارم
از من مپرس، باری، اوصاف عشق ذوالمن
ای دل حیات خواهی؟ روی نجات خواهی؟
این عشق ایزدی را دیدن کنید، دیدن
قاسم، خیال بازی، در حالت نیازی
یک دم قدم برون نه زین خانه ملون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق به یار است. شاعر از ورود یار به خانهاش و زیبایی او میگوید و به وفاداری یار اشاره میکند. او همچنین به درد و شوقی که از عشق احساس میکند اشاره میکند. شاعر اصرار دارد که برای دستیابی به حقیقت و عشق الهی، ارتباط با معنویات و سیر و سلوک در خانقاه ضروری است. در نهایت به زیباییهای عشق و نیاز انسانی اشاره میکند و از خود میپرسد که چگونه میتوان به عمق این احساسات دست یافت.
یارم از در وارد شد. برقصید. این خانه را از رقصیدن شاد کنید.
هوش مصنوعی: دوست من با زیبایی و جذابیتش وارد شد. وقتی گفتم که وفاداری نداری، او با خنده پاسخ داد: «چرا، چرا؟»
ای پادشاه جانها و ای آرامش جانها اول تو را دوست دارم و آخر تو را دوست دارم.
چه در خانقاه و چه در کلیسای ارمنی همراه تو بودهایم.
هوش مصنوعی: من به شدت عاشق یارم و در انتظار دیدن آن معشوق هستم. از من چیزی نپرس، زیرا توصیف عشق او بسیار فوقالعاده و خاص است.
هوش مصنوعی: ای دل، آیا میخواهی زندگی کنی؟ آیا به دنبال نجات هستی؟ پس عشق الهی را ببین و تجربهاش کن.
هوش مصنوعی: قاسم، در حال خیال و آرزو، به یک لحظه هم که شده از این خانه زیبا بیرون نرو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون
لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون
تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور
تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون
از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن
[...]
ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من
تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن
کردی مرا حواله با گنده ای و پیری
این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن
از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم
[...]
دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن
گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من
سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش
هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن
نقش فناست هیزم عشق خداست آتش
[...]
رو چارهای بیندیش، ای فیض در فراقش
جانها رسد به لبها، تا ما به او رسیدن
ما را ز خاک کویت پیراهنی است برتن
آن هم ز آب دیده، صد چاک تا به دامن
ویرانه دلم را گنجی است یاد رویت
در وی خیال زلفت چون مار کرده مسکن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.