طالبانی که اسیرند درین حبس بدن
عیسی جان نشناسد ز گهواره تن
آینه گفت ترا: زشت و سیه رویی داشت
بر رخ خویش زن، ای دوست، بر آیینه مزن
چشم حق بین بجز از حضرت حق هیچ ندید
نه باول، نه بآخر، نه بسر، نی بعلن
نغمه بلبل سرمست بیان عشقست
چو از این درگذری حقبق زاغست و زغن
راه حق شیوه تحقیق و عیانست، ای دل
نتوان راه خدا رفت بتقلید و بظن
از قضا عشق تو ناگاه کمینی بگشاد
دل من برد بغارت، دل من، وا دل من!
قاسم از پیر مغان رطل گران می طلبد
اگر از باده نابست، گر از دردی دن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها، شاعر به موضوعاتی چون اسارت انسان در جسم و عدم درک واقعی خود اشاره میکند. او میگوید که آینه حقیقت ظاهر انسان را نشان میدهد و نباید به ظواهر تکیه کرد. همچنین، درک حقیقت تنها از طریق شناخت خدا ممکن است و نه از طریق تقلید و گمان. عشق به حق به عنوان یک تجربه ناگهانی و عمیق توصیف شده است که روح را تسخیر میکند. در نهایت، اشارهای به خواستهها و کمالات انسانی صورت میگیرد که در این بین، پیر مغان نمادی از درک عمیق و ارتباط با عشق واقعی است.
هوش مصنوعی: افرادی که در این زندان جسمی گرفتارند، نمیتوانند روحی چون عیسی را بشنوند یا درک کنند. زندگی آنها به شدت تحت تأثیر محدودیتهای جسمانی است و نمیتوانند از آن فراتر روند.
هوش مصنوعی: آینه به تو گفت: تو زشت و چهرهات تیره است. پس بر روی خود نبايد خرده بگیری، ای دوست، به آینه ننگر.
هوش مصنوعی: چشم حقیقت بین هیچ چیزی جز خداوند را ندید، نه از آغاز و نه از پایان و نه به طور آشکار.
هوش مصنوعی: آواز بلبل شاداب، نمایانگر عشق است، اما اگر از این لحظه عبور کنی، دیگر صدای زاغ و زغن را میشنوی که سرد و بیاحساس است.
هوش مصنوعی: راه حقیقت تنها با تحقیق و مشاهده قابل فهم است. ای دل، نمیتوانی به تقلید و گمان، به سراغ راه خدا بروی.
هوش مصنوعی: ناگهان عشق تو به دل من نزدیک شد و آن را به تسخیر خود درآورد. دل من، وای بر دل من!
هوش مصنوعی: قاسم از مرد دانای شراب میخواهد که اگر شراب خالص نیست، لااقل اندکی از درد و رنجی که در دل دارد را بگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد بسیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع بدهان و گردن
یکمنی خورد همی سیکی و سیلی ده من
ببد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.