گنجور

 
قاسم انوار

من بیچاره سودا زده سرگردانم

که باوصاف خداوند سخن چون رانم؟

من و توحید تو؟هیهات! دلم می لرزد

این قدر بس که حدیثت بزبان می رانم

کردگارا، ملکا، پادشها، دیانا

چونکه بی چونی، من چون ترا چون دانم؟

نظری کن ز سر لطف، که عمریست که من

در بیابان تمنای تو سرگردانم

با هر جودی و قیوم وجودی بیقین

«حسبناالله کفی » قاعده ایمانم

همجی کرد سئوالی که: بگو حق بکجاست؟

گفتم: آخر همه جا، در همه جا می دانم

من بسامان صفات تو کجا ره یابم؟

عاجزم، خسته دلم، بی سر و بی سامانم

گر قبولم کنی از لطف و کرم یک نفسی

همه اقبال جهان را بجوی نستانم

همه جا، از همه رو، روی تو در جلوه گریست

مصحف روی ترا از همه رو می خوانم

چند روزیست که قاسم ز تو ماندست جدا

بس عجب مانده ام، ای دوست، عجب می مانم

 
 
 
خاقانی

بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم

آتشین آب و گلین رطل کند درمانم

دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا

گر دهد جام زرم دست بر او افشانم

منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می

[...]

سعدی

آن نه روی است که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

همه بینند نه این صنع که من می‌بینم

همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

جان برای تو که هم دردی و هم درمانم

سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم

با تو چون قامت تو از دگران آزادم

بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم

لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم

[...]

جهان ملک خاتون

ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم

که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم

تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد

کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم

تو طبیب دل پردرد من خسته دلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
قاسم انوار

فقر می‌گفت که: من خسرو جاویدانم

شاه می‌گفت که: من سایهٔ آن سلطانم

فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر

شاه می‌گفت: من اینجا قمری پنهانم

فقر می‌گفت که: بسیار تکبر مپسند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه