شب، همه شب به هوای تو چنین مست خراب
بانگ عشق تو بگوشم رسد از چنگ و رباب
نفسی بیش نماندست ز بیمار غمت
آخر، ای یار گرامی، نفسی اندر یاب
ما که سودای تو داریم نگوییم ز زهد
نکند بلبل شوریده دل آهنگ غراب
خانه آب و گل خویش چه معمور کنیم؟
کعبه جان و دل ما چو خرابست و یباب
این چه رسمست که بر روی نقاب اندازی؟
چهره بگشا و برانداز ره و رسم و نقاب
تا یقین تو باخلاص مقارن نشود
قشر باشی بر مستان حقیقت، نه لباب
قاسم از صحبت جهال کناری یابد
که ندانند بد از نیک و خطا را ز صواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شوقی عمیق صحبت میکند که تمام وجودش را دربرگرفته است. او به یاد محبوبش شبها بیوقفه در غم و آرزو به سر میبرد و از بیماری ناشی از عشق رنج میبرد. شاعر تاکید میکند که رغم زهد و پرهیزگاری، دلش در پی معشوق است و تصمیم دارد از زندگی مادی خود دست بکشد. او از محبوب میخواهد که نقاب را بردارد و خود را نشان دهد تا رابطهای واقعی و صادقانه برقرار شود. در انتهای شعر، شاعر به دوستی با افرادی که درک درستی از زندگی ندارند، میپردازد و به کنارهگیری از این افراد اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در شب، همیشه به یاد تو در حال و هوای مستی هستم و صدای عاشقانهات از ساز و آواز همچنان به گوشم میرسد.
هوش مصنوعی: من دیگر توانایی ندارم و از درد غمت بیمار شدهام، پس تو، ای دوست عزیز، به من نگاهی کن.
هوش مصنوعی: ما که عاشق تو هستیم، نباید دربارهٔ زهد و پرهیزگاری صحبت کنیم. بلبل دیوانهای که دلش شگفتزده است، به آواز کِرکِرِیِ کلاغ میپردازد.
هوش مصنوعی: چرا به فکر آبادانی جسم و ظاهر خود باشیم در حالی که روح و دل ما ویرانه و خالی است؟
هوش مصنوعی: این چه عادتی است که چهرهات را پنهان میکنی؟ صورتت را نشان بده و به روش و راهی که در پیش گرفتهای، توجه کن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که اطمینان واقعی و با صداقت در وجودت شکل نگرفته باشد، فقط ظاهری خواهی بود بر سر مستان حقیقت، نه اصل و جوهر آن.
هوش مصنوعی: قاسم از گفتوگو با کسانی که نادانند و تفاوت بین خوب و بد یا درست و غلط را نمیدانند، فاصله میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب
چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
[...]
ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
وز غم غربت از سرْت بپرّید غراب
گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب
گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب
هر درختی که ز جایش به دگر جای برند
[...]
باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب
خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب
عاشق از غربت باز آمده با چشم پرآب
دوستگان را با سرشک مژه برکرد از خواب
نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب
که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب
اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه
گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب
تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد
[...]
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.