گنجور

 
قاسم انوار

سخنی می رود بوجه صواب

همه قشرند و دوست لب لباب

دوست در پرده می نماید روی

دل ما چاک می زند جلباب

ما و دلدار خوش نشسته بهم

«اغلق الباب، ایها البواب »

از خدا رحمتیست پنهانی

دل بیدار و دیده بی خواب

هرچه آید از آن حبیب قلوب

جمله وحیست، یا ورای حجاب

در شادی و دیدن دلدار

بگشای، ای مفتح الابواب

قاسمی، این مقلدان کورند

ره نبینند در خطاب و صواب