گنجور

 
قاسم انوار

عاشقم، خسته ام، خراب و یباب

غرق دریای حیرتم، دریاب

توبه کردم ز عاشقی چندی

توبه از توبه کردم، ای تواب

عاشقان در جهان سرمستی

همه لبند و دوست لب لباب

«لیس فی الدار غیره موجود»

چنک می گوید از زبان رباب

نیک و بد را بمان و با حق باش

تا شوی فارغ از عقاب و ثواب

ما و درد فراق و جور حبیب

سخنی مشکلست، اندر یاب

گر تو خون دلم همی ریزی

آخر، ای جان، شتاب چیست، شتاب؟

عالمی غرق بحر نور شوند

گر از آن رو بیفکنی جلباب

هرکسی ره بروئی آوردند

قاسمی رو بیار و باده ناب