گنجور

 
قاسم انوار

عاشقم، خسته ام، خراب و یباب

غرق دریای حیرتم، دریاب

توبه کردم ز عاشقی چندی

توبه از توبه کردم، ای تواب

عاشقان در جهان سرمستی

همه لبند و دوست لب لباب

«لیس فی الدار غیره موجود»

چنک می گوید از زبان رباب

نیک و بد را بمان و با حق باش

تا شوی فارغ از عقاب و ثواب

ما و درد فراق و جور حبیب

سخنی مشکلست، اندر یاب

گر تو خون دلم همی ریزی

آخر، ای جان، شتاب چیست، شتاب؟

عالمی غرق بحر نور شوند

گر از آن رو بیفکنی جلباب

هرکسی ره بروئی آوردند

قاسمی رو بیار و باده ناب

 
 
 
عنصری

هر سؤالی کز آن لب سیراب

دوش کردم همه بداد جواب

گفتمش جز شبت نشاید دید

گفت پیدا بشب بود مهتاب

گفتم از تو که برده دارد مهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

[...]

قطران تبریزی

لاله داری شکفته بر مهتاب

مشگ داری گرفته بر مه تاب

مشگ چون موی تو ندارد بوی

ماه چون روی تو ندارد تاب

پیل با عشق تو ندارد پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه