گنجور

 
قاسم انوار

منت از دل بصد جان دوست دارم

منت از جان بصد دل بردبارم

مرا در هر دو عالم جز تو کس نیست

تویی در هر دو عالم یار غارم

چو من از منزل اول گذشتم

دوم منزل میان وصل یارم

از آن جامی که روز وصل خوردم

چو روز هجر شد اندر خمارم

نقاب از آفتاب رو برانداز

که پیش آفتابت ذره وارم

وصالت آرزو وین حد من نیست

ز گستاخی دل بس شرمسارم

بنار آتش هجران مدارم

که من بنیاد عشقت را مدارم

فدایت جان و دلها، روی بنما

که در میزان هجران بی قرارم

به وصلم تربیت فرما، که دایم

میان درد هجران سوگوارم

بیک ضربت مرا از خویش بستد

من از تیغ تو چون منت ندارم؟

نیاز قاسمی از حد گذشتست

ز حد بگذشت چشم انتظارم

 
 
 
باباطاهر

مو که چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار

هنوز از روی مالک شرمسارم

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عراقی

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه