گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

گر بنالم من از این درد که در دل دارم

بس عجب نبود اگر رحم کند دلدارم

کهنه گنجیست درین کنج نهانی پنهان

ترک سر گویم و آن گنج نهان بردارم

قسمتی کان ز ازل رفت چه شاید کردن؟

من بر آن قسمتم، ار زاهد، اگر خمارم

گفتمش: رو بنما، گفت که: هی! حد تو نیست

خجل از گفته خویشم، پس سر می خارم

اشک گلگون مرا رحم کن، ای جان و جهان

که بسودای تو از دیده فرو می بارم

عاقبت کشته شمشیر غمت خواهم شد

من که از واقعه عشق تو بر خور دارم

هیچ کس غیر تو در جان و دل قاسم نیست

حالم اینست، اگر مستم، اگر هوشیارم